vacillatingدیکشنری انگلیسی به فارسیلغزش، تلو تلو خوردن، دل دل کردن، تردید داشتن، مردد بودن، نوسان کردن، جنبیدن، دو دل بودن
چولانکلغتنامه دهخداچولانک . [ ن َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان پائین رخ بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه . 187 تن سکنه دارد. از قنات آبیاری میشود. محصول عمده اش غلات و پنبه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
گوگلونکواژهنامه آزاد(سیستانی) (گوگِ-نَ)؛ نوعی از سوسک که در مدفوع حیوانات زندگی می کند؛ سرگین جمع کن.