گشت باراهنماguided tour, conducted tourواژههای مصوب فرهنگستانگشت برنامهریزیشدهای که در آن راهنما گردشگران را همراهی میکند
wellدیکشنری انگلیسی به فارسیخوب، چاه، خیر، چشمه، ابده، دوات، رو آمدن آب و مایع، ببالا فوران کردن، در سطح امدن و جاری شدن، بخوبی، خوش، تماما، بسیار خوب، سالم، راحت، تندرست، تمام و کمال، بدون اشکال