beadlesدیکشنری انگلیسی به فارسیbeadles، جارچی، مستخدم جزءکلیسا یا دانشگاه، منادی دادگاه، مامورانتظامات
twiddlesدیکشنری انگلیسی به فارسیtwiddles، بازی کردن، ور رفتن، بارامی دست زدن، وررفتن، تکان دادن، با ساعت مچی و غیره بازی کردن