willدیکشنری انگلیسی به فارسیاراده، خواست، وصیت، میل، قصد، وصیتنامه، نیت، خواهش، مشیت، ارزو، خواستن، اراده کردن، وصیت کردن، میل کردن، خواستاربودن، فعل کمکی'خواهم'
wellدیکشنری انگلیسی به فارسیخوب، چاه، خیر، چشمه، ابده، دوات، رو آمدن آب و مایع، ببالا فوران کردن، در سطح امدن و جاری شدن، بخوبی، خوش، تماما، بسیار خوب، سالم، راحت، تندرست، تمام و کمال، بدون اشکال
ویل وئیللغتنامه دهخداویل وئیل . [ وَ لُن ْ وَ ] (ع اِ مرکب ) مبالغه ٔ ویل است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ویل ویللغتنامه دهخداویل ویل . [ وَ لُن ْ وَ ی ِ ] (ع اِمرکب ) مبالغه است چون ویل وئیل و ویل وائل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به ویل (صوت ، اِ) شود.
پراشنوی ویلیسparacusis Willisi, paracusis Willisiana,Willis'paracusisواژههای مصوب فرهنگستاننوعی پراشنوی که در آن فرد دارای اُفت شنوایی رسانشی صداها را در محیط پرنوفه بهتر درک میکند متـ . پراشنوی کاذب false paracusis
اجرا 2will comply, WILCOواژههای مصوب فرهنگستانواژهای که از آن برای نشان دادن دریافت و درک پیام صوتی مخابراتی استفاده میکنند
ضعف ارادهweakness of will, incontinenceواژههای مصوب فرهنگستانوضعیتی که در آن فاعل با علم به اینکه بهترین عمل کدام است عمل دیگر را برمیگزیند