windدیکشنری انگلیسی به فارسیباد، نفخ، انحناء، پیچ دان، نفس، چرخاندن، پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، از نفس افتادن، انحناء یافتن، حلقه زدن
مقیاس باد بوفورتBeaufort wind scaleواژههای مصوب فرهنگستانسامانۀ برآورد و گزارش سرعت باد با استفاده از یک مقیاس عددی، از صفر (آرامه) تا 12 (توفند)
مقیاس باد زمینگَردgeostrophic wind scaleواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ شفاف مدرج برای تعیین سرعت باد زمینگَرد با استفاده از فاصلۀ خطوط همفشار یا همتراز بر روی نقشۀ همدیدی متـ . مقیاس باد wind scale
مقیاس باد زمینگَردgeostrophic wind scaleواژههای مصوب فرهنگستانصفحۀ شفاف مدرج برای تعیین سرعت باد زمینگَرد با استفاده از فاصلۀ خطوط همفشار یا همتراز بر روی نقشۀ همدیدی متـ . مقیاس باد wind scale
windدیکشنری انگلیسی به فارسیباد، نفخ، انحناء، پیچ دان، نفس، چرخاندن، پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، از نفس افتادن، انحناء یافتن، حلقه زدن