witchدیکشنری انگلیسی به فارسیجادوگر، ساحره، زن جادوگر، عفریته، پیرهزن، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن
جاروَکwitches' broomواژههای مصوب فرهنگستاننوعی بیماری که در آن تعداد زیادی شاخه بهطور مجتمع براثر رشد نابجای جوانهها در گیاه به وجود میآید
witchدیکشنری انگلیسی به فارسیجادوگر، ساحره، زن جادوگر، عفریته، پیرهزن، مجذوب کردن، افسون کردن، سحر کردن
switchدیکشنری انگلیسی به فارسیتعویض، گزینه، کلید برق، سویچ قطع برق وغیره، شلاق، ترکه، راه گزین، سویچ برق، چوب زدن، راه گزیدن، سویچ زدن، جریان را عوض کردن