yarnدیکشنری انگلیسی به فارسینخ، الیاف، نخ بافندگی، نخ تابیده، داستان افسانه امیز، خیط، غزل، افسانه پردازی کردن
نخyarnواژههای مصوب فرهنگستانمحصولی با سطح مقطع بسیار کم که از تابیدن یک رشته یا کنار هم قرار گرفتن الیاف با تابیدن یا بدون تابیدن به دست میآید
jarringدیکشنری انگلیسی به فارسیjarring، لرزیدن صدای ناهنجار، طنین انداختن، اثر نامطلوب باقی گذاردن، مرتعش شدن، تصادف کردن، ناجور بودن، نزاع کردن، تکان دادن، لرزاندن
earnدیکشنری انگلیسی به فارسیبدست آوردن، کسب کردن، بدست اوردن، تحصیل کردن، کسب معاش کردن، دخل کردن، درامد داشتن، پیدا کردن
تکرشتهmonofilament, monofilament yarnواژههای مصوب فرهنگستانرشتۀ منفردی که بهتنهایی و نه همراه با دیگر رشتهها بهعنوان بخشی از یک نخ (yarn) به کار رود
کلاف 3warped strop, selvagee spunyarnواژههای مصوب فرهنگستانحلقهای که از کنار هم گذاشتن چند رشتۀ طناب و قیراندود کردن و به هم بستن آنها به شیوۀ خفت قیطانی ساخته میشود
نخ تابینهایcabled yarnواژههای مصوب فرهنگستاننخ حاصل از تابیدن رشتهها به دور هم در طی یک یا چند فرایند