jestsدیکشنری انگلیسی به فارسیجاستر، شوخی، تمسخر، بذله گویی، مزاح، لطیفه، بذله، طعنه، گوشه، کنایه، کردار، مسخره، خوش مزگی، تمسخر کردن، استهزاء کردن، ببازی گرفتن، شوخی کردن، مزاح گفتن، خنده کردن
عهددیکشنری عربی به فارسیمبدا تاريخ , اغاز فصل جديد , عصر , دوره , عصرتاريخي , حادثه تاريخي , سلطنت , حکمراني , حکومت , حکمفرمايي , سلطنت يا حکمراني کردن , حکمفرما بودن