آهنگیدنلغتنامه دهخداآهنگیدن . [ هََ دَ ] (مص ) قصد کردن . آهنگ کردن . || آهنجیدن . کشیدن ، چنانکه آب را از چاه و جز آن : کرده شیران حضرت تو مراسرزده همچو گاو آب آهنگ .سنائی .
سرزدهلغتنامه دهخداسرزده . [ س َ زَ دَ /دِ ] (ن مف مرکب ) کنایه از ملامت کرده شده . (آنندراج ). سرزنش کرده شده . (رشیدی ). خجل . || ناگاه و بی طلب و بی رخصت . (آنندراج ). بی خبر. (غیاث ). ناگاه و بی رخصت درآمده . (رشیدی ). بی اجازه ٔ قبلی :</sp
آهنگلغتنامه دهخداآهنگ . [ هََ ] (اِ) قصد. عزم . عزیمت . عمد. (ادیب نطنزی ). تعمد. نیت . بسیج . تأمیم . استواء. اندیشه .توجه به . برفتن بسوی . حرد. نحو. اراده : خسرو غازی آهنگ بخارا داردزده از غزنین تا جیحون تاژ و خرگاه . بهرامی .ب