آبسالانلغتنامه دهخداآبسالان . (اِ مرکب ) ج ِ آبسال : همان شیپور با صد راه نالان بسان بلبل اندر آبسالان .(ویس و رامین ).
آبسالانفرهنگ فارسی عمید۱. بهار.۲. سال پرآب و پرباران.۳. باغ؛ بوستان: ◻︎ همان شیپور بر صد راه نالان / به سان بلبل اندر آبسالان (فخرالدیناسعد: ۶۳).
گاودملغتنامه دهخداگاودم . [ دُ ] (ص مرکب ، اِ مرکب ) آنچه بشکل دُم ِ گاو باشد : سیه چشم و بور ابرش و گاودم سیه خایه و تند و پولادسم . فردوسی [ در وصف رخش رستم ]. || نفیر. که برادر کوچک کرنا است و بعضی گویند کرنا است و به عربی بوق خو
باغلغتنامه دهخداباغ . (اِ) بستان . روضه . مشترک است در عربی و فارسی و جمع آن در عربی بیغان است . (غیاث اللغات ) (مهذب الاسماء). گلستان . صاحب آنندراج گوید: از مولوی حبیب اﷲخان شنیده شد که باغ لغت عربی است و بیغان جمع آن ... در عرف هندیان به کاف فارسی خوانند و این از توافق لسانین بود - انتهی