آبگوشتلغتنامه دهخداآبگوشت .(اِ مرکب ) طعامی که از گوشت غالباً با نخود و لوبیاپزند و آب آن را اشکنه یعنی ترید کنند : گر آبگوشت که من می پزم بخسته دهندخورد به روز سیم پاچه چون شکر رنجور. بسحاق اطعمه .|| طعمه ای که پیش از شکار، باز و دی
آبگوشتفرهنگ فارسی معین(اِمر.) از غذاهای اصیل ایرانی است . خوراکی رقیق که از پختن گوشت و پیاز و سیب زمینی و حبوبات درست می شود که در دو مرحله می خورند اول آب آن را با تکه های نان مخلوط نموده ، می خورند (ترید) و بقیه مواد را کاملا کوبیده با نان و چاشنی مانند ترشی و سبزی خوردن میل می کنند(گوشت کوبیده ).
آبگوشتگویش اصفهانی تکیه ای: owgušt طاری: owgöžd طامه ای: owgušt طرقی: owgöžd کشه ای: owgöžd نطنزی: owgušt
آبگوشتگویش خلخالاَسکِستانی: âvgušt دِروی: âvgušt/ guštâv شالی: âvgušt کَجَلی: âbgošt کَرنَقی: âvgušt کَرینی: guštâv کُلوری: âvgušt گیلَوانی: âvgušt لِردی: guštuv
آبگوشت خوریلغتنامه دهخداآبگوشت خوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) کاسه ٔ خردتر از باطیه وبزرگتر از ماست خوری که عادةً در آن آبگوشت خورند.
آبگوشت خوریلغتنامه دهخداآبگوشت خوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) کاسه ٔ خردتر از باطیه وبزرگتر از ماست خوری که عادةً در آن آبگوشت خورند.
آبگوشت مغذیnutrient brothواژههای مصوب فرهنگستانمحیط پایۀ مایعی که با محلول عصارۀ گوشت و پپتون و سدیمکلرور تهیه میشود
آبگوشت خوریلغتنامه دهخداآبگوشت خوری . [ خوَ / خ ُ ] (اِ مرکب ) کاسه ٔ خردتر از باطیه وبزرگتر از ماست خوری که عادةً در آن آبگوشت خورند.
آبگوشت مغذیnutrient brothواژههای مصوب فرهنگستانمحیط پایۀ مایعی که با محلول عصارۀ گوشت و پپتون و سدیمکلرور تهیه میشود
آزمایش رقیقسازی در آبگوشتbroth dilution test, tube dilution testواژههای مصوب فرهنگستانکشت اندامگان مورد آزمایش در مجموعهای از محیطهای آبگوشتی که غلظت پادزیست در آن کاهش یافته باشد