اتیشهلغتنامه دهخدااتیشه . [ اُ ت َ ش َ ] (ع ص ) مردی از قوم که تباه عقل و ضعیف باشد و حرب کردن نتواند. (منتهی الارب ).
آتشگهلغتنامه دهخداآتشگه .[ ت َ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) آتشگاه . آتشکده : چنین بود رسم اندر آن روزگارکه باشد در آتشگه آموزگار.نظامی .
هتشهلغتنامه دهخداهتشه . [ هََ ش َ / ش ِ ] (اِ) یخ و آب بسته شده . (ناظم الاطباء). یخ . (جهانگیری ) (فرهنگ نظام ) (لسان العجم ). یخ را گویند و آن آبی است که در سرما و زمستان منجمد میشود. (برهان ، لغات متفرقه ). جمس .
عطسهفرهنگ فارسی عمید۱. (پزشکی) خارج شدن هوای ریه با شدت و صدا از راه بینی و دهان بر اثر تحریک شدن مخاط بینی.۲. [قدیمی، مجاز] آنچه شبیه چیز دیگر باشد.۳. [قدیمی، مجاز] نتیجه؛ زاده؛ پرورده.⟨ عطسه زدن (کردن): (مصدر لازم) خارج کردن هوا از بینی و دهان با شدت و صدا؛ اشنوسه کردن.⟨ عطسهٴ صبح:
دو آتشهدیکشنری فارسی به انگلیسیborn-again, die-hard, diehard, fierce, hard-core, hidebound, proper, strong
دوآتشهلغتنامه دهخدادوآتشه . [ دُ ت َ ش َ / ش ِ ] (ص نسبی ) که دو نوبت تف آتش بدان رسیده باشد.- نان دوآتشه ؛ نان که خوب پخته و برشته شده باشد. دوتنوره . (یادداشت مؤلف ). || هر چیزی که دو مرتبه تقطیر شده باشد. (ناظم الاطباء).
گل دوآتشهلغتنامه دهخداگل دوآتشه . [ گ ُ ل ِ دُ ت َ ش َ / ش ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گل دوروی . رجوع به همین کلمه شود.
الکل دوآتشهrectified spiritواژههای مصوب فرهنگستاننوعی محلول الکل و آب که 95 درصد حجمی آن اتیلالکل است و ازطریق تقطیر به دست میآید