آتشکدهلغتنامه دهخداآتشکده . [ ت َ ک َ دَ / دِ ] (اِ مرکب ) پرستشگاه مغان و جای آتش افروختن . بیت النار. بیت النیران . آتشگاه : ای آنکه من از عشق تو اندر جگر خویش آتشکده دارم سد و بر هر مژه ای ژی . رودکی .</p
آتشکدهفرهنگ فارسی عمیددر آیین زردشتی، بنایی که آتش مقدس در آن نگهداری میشود و پرستشگاه زردشتیان است؛ آذرکده؛ آتشگاه؛ آتشخانه: ◻︎ جهانآفرین را ستایش گرفت / به آتشکدهَنْدر، نیایش گرفت (فردوسی: ۳/۷).
آتشکدهفرهنگ فارسی معین(تَ کَ دِ) (اِمر.) جایی که زردشتیان آتش مقدس را در آن نگه داری کنند، نیایشگاه زرتشتیان ، آذرکده ، آتشگاه .
آتشکده ٔ بهراملغتنامه دهخداآتشکده ٔ بهرام . [ ت َ ک َ دَ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام بنائی باستانی بهمدان . || بکنایه ، برج حمل ، چه حمل خانه ٔ مریخ است . (برهان ).
قنب آتشکده ٔ فیروزآبادلغتنامه دهخداقنب آتشکده ٔ فیروزآباد. [ قُم ْ ب ِ ت َ ک َ دِ ی ِ ] (اِخ ) از نزدیکی قریه ٔ کلیک برخاسته ودر پیرامن آن چندین دست عمارت عالی است ، تمام آنها را از سنگ و گچ خالص ساخته اند. (فارسنامه ٔ ناصری ).
آتشکده ٔ بهراملغتنامه دهخداآتشکده ٔ بهرام . [ ت َ ک َ دَ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام بنائی باستانی بهمدان . || بکنایه ، برج حمل ، چه حمل خانه ٔ مریخ است . (برهان ).
قنب آتشکده ٔ فیروزآبادلغتنامه دهخداقنب آتشکده ٔ فیروزآباد. [ قُم ْ ب ِ ت َ ک َ دِ ی ِ ] (اِخ ) از نزدیکی قریه ٔ کلیک برخاسته ودر پیرامن آن چندین دست عمارت عالی است ، تمام آنها را از سنگ و گچ خالص ساخته اند. (فارسنامه ٔ ناصری ).
جادنگوفرهنگ فارسی عمیدخادم آتشکده و واسطۀ وصول نذرهای آتشکده به موبدان؛ کسی که آنچه را زردشتیان نذر آتشکده یا موبدان میکنند بگیرد و به مصرف برساند.
آذرانشاهلغتنامه دهخداآذرانشاه . [ ذَ ] (اِخ ) لقب آذر بهرام که نام آتشکده ٔ سوم از هفت آتشکده ٔ فارسیانست .
آذرنوشلغتنامه دهخداآذرنوش . [ ذَ ] (اِخ ) نوش آذر. نام آتشکده ٔ دوم از جمله ٔ هفت آتشکده ٔ فارسیان .
آتشکده ٔ بهراملغتنامه دهخداآتشکده ٔ بهرام . [ ت َ ک َ دَ ی ِ ب َ ] (اِخ ) نام بنائی باستانی بهمدان . || بکنایه ، برج حمل ، چه حمل خانه ٔ مریخ است . (برهان ).