آتشیلغتنامه دهخداآتشی . [ ت َ ] (اِ) نام قسمی گل و شاید سوری : بر گلبنان گنبد اخضر نهاد اوگلهای گونه گونه ز خیری و آتشی . ؟ (از مقامات حمیدی ).|| (ص نسبی ) برنگ آتش . منسوب به آتش . و مثلثه یا بروج آتشی حمل و اسد و قوس است . || مجا
آتشیفرهنگ فارسی عمید۱. به رنگ آتش؛ سرخ تیره.۲. [عامیانه، مجاز] بسیارخشمگین؛ تند.۳. [مجاز] سوزان.۴. (اسم) (زیستشناسی) = گُل ⟨ گل سرخ۵. پختهشده با آتش: سیبزمینی آتشی.۶. [قدیمی] نوعی کهربای زردرنگ.
وابستهattaché, assistant attachéواژههای مصوب فرهنگستان1. پایینترین رتبة دیپلماتی در سفارت 2. کارشناسی با عنوان دیپلمات که در سفارتخانه مسئولیت تنظیم روابط را با کشور میزبان در امور نظامی یا بازرگانی یا فرهنگی یا جز آنها بر عهده دارد
اتشیلغتنامه دهخدااتشی . [ اَت ِ ] (اِ) خارپشت کلان تیرانداز. سیخول . قُنفُذ. و امروز در نواحی طهران تشی گویند.
پاتسیلغتنامه دهخداپاتسی . (اِ) عنوان رئیس شهر در سومر، و مردم این شهر عقیده داشتند که پاتسی ها امور شهرها را بر وفق میل خدایان اداره میکنند و بنابراین پاتسی ها پادشاهان کوچکی بودند که امور مذهبی و کشوری و لشکری شهر را دردست داشتند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص <
عطشیلغتنامه دهخداعطشی . [ ع َ شا ] (ع ص ) مؤنث عَطشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). عطشانة. زن تشنه . ج ، عِطاش . (اقرب الموارد).
آتشیزهلغتنامه دهخداآتشیزه . [ ت َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) (از: آتش + -یزه ، پسوند تصغیر) آتشک . کرم شبتاب .
آتشینفرهنگ فارسی عمید۱. از جنس آتش.۲. [مجاز] مهیج؛ اثرگذار؛ پرشوروحال: سخنرانی آتشین، ◻︎ دلم را داغ عشقی بر جبین نِه / زبانم را بیانی آتشین ده (وحشی: ۴۹۰).۳. سوزان.۴. به رنگ آتش؛ سرخ تیره.۵. [مجاز] بسیارخشمگین؛ تند.۶. [مجاز] جانسوز؛ رنجآور: ◻︎ آب بزن بر حسد آتشین / باد در این خاک از او می
آتشیزهلغتنامه دهخداآتشیزه . [ ت َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) (از: آتش + -یزه ، پسوند تصغیر) آتشک . کرم شبتاب .
آتشینفرهنگ فارسی عمید۱. از جنس آتش.۲. [مجاز] مهیج؛ اثرگذار؛ پرشوروحال: سخنرانی آتشین، ◻︎ دلم را داغ عشقی بر جبین نِه / زبانم را بیانی آتشین ده (وحشی: ۴۹۰).۳. سوزان.۴. به رنگ آتش؛ سرخ تیره.۵. [مجاز] بسیارخشمگین؛ تند.۶. [مجاز] جانسوز؛ رنجآور: ◻︎ آب بزن بر حسد آتشین / باد در این خاک از او می
هفت حرف آتشیلغتنامه دهخداهفت حرف آتشی . [ هََ ح َ ف ِ ت َ ](ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) الف و های هوز و طای حطی و میم و فای سعفص و شین قرشت و ذال نقطه دار. (برهان ).
گل آتشیلغتنامه دهخداگل آتشی . [ گ ُ ل ِ ت َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) همان گل سرخ است که آنرا گل سوری نیز گویند. (آنندراج ). گل که آنرا بهندی سداگلاب نامند و بعضی نوشته اند که همین گل سرخ است که از آن گلاب گیرند. (غیاث ) : درین بهار چو پروانه و چو بلبل سوخت گل چرا
پوستۀ آتشیfire scale, hammer scaleواژههای مصوب فرهنگستانمحصول یا پوستهای سهلایه که براثر اُکسایش آهن یا فولاد در هنگام عملیات حرارتی دمابالا ایجاد میشود
دیگ بخار لولهآتشیfire tube,fire boiler, donkey boiler,fire-tube boilerواژههای مصوب فرهنگستاننوعی دیگ بخار که در آن هوای بسیار داغ از داخل لولههایی میگذرد و باعث جوشیدن و بخار شدن آب میشود