آخاللغتنامه دهخداآخال . (اِ) سقط. افکندنی . نابکار. حشو. فضول . بدترین چیزی . (فرهنگ اسدی ، خطی ). و این کلمه صورتی از آشغال متداول امروز است : از عمر نمانده ست برِ من مگر آمرغ در کیسه نمانده ست بمن بر مگر آخال . کسائی مروزی .از بس
آخالفرهنگ فارسی عمید۱. خاکروبه؛ آشغال.۲. خاشاک.۳. هرچیز دورافکندنی: ◻︎ از بس گل مجهول که در باغ بخندید / نزدیک همهکس گل معروف شد آخال (فرخی: ۲۱۸).
آخالinclusion 1واژههای مصوب فرهنگستانمواد جامدی، مانند اکسیدها و سیلیکاتها و تنگستنها و سولفیـدها و سربـارههای حبسشده بین فلز جوش و فلز پایه
اخیاللغتنامه دهخدااخیال . [ اِخ ْ ] (ع مص ) اِخالة. سردروا نگریستن ابر را بارنده گمان برده . || آماده ٔ باریدن شدن آسمان . || نهادن خیال را برای بچه ٔ ناقه تا گرگ از آن بترسد. || بازایستادن و بددل شدن از قوم . (منتهی الارب ).
آخال تزیخهلغتنامه دهخداآخال تزیخه . [ ت ِ خ َ ] (اِخ ) شهری است در گرجستان بر ساحل پسخوچای دارای شانزده هزار سکنه که قسمتی از آن ارمنی باشد.
آخال تکهلغتنامه دهخداآخال تکه . [ ت ِک ْ ک َ ] (اِخ ) نام واحه ای از ترکستان روس در دامنه ٔ قبه داغ ، و رود اترک از آنجا گذرد.
آخال تنگستنیtungsten inclusionواژههای مصوب فرهنگستانذرات تنگستنی که در جوشکاری قوسیتنگستنی گازمحافظ در درون فلز جوش گیر میافتند
آخال تزیخهلغتنامه دهخداآخال تزیخه . [ ت ِ خ َ ] (اِخ ) شهری است در گرجستان بر ساحل پسخوچای دارای شانزده هزار سکنه که قسمتی از آن ارمنی باشد.
آخال تکهلغتنامه دهخداآخال تکه . [ ت ِک ْ ک َ ] (اِخ ) نام واحه ای از ترکستان روس در دامنه ٔ قبه داغ ، و رود اترک از آنجا گذرد.
آخال تنگستنیtungsten inclusionواژههای مصوب فرهنگستانذرات تنگستنی که در جوشکاری قوسیتنگستنی گازمحافظ در درون فلز جوش گیر میافتند
آخال سربارهایslag inclusionواژههای مصوب فرهنگستانمـواد جامد غیرفلزی که در داخل فلز جوش یا بین فلـز جـوش و فلز پایه گیر میافتند
آخال شیمیاییindigenous inclusionواژههای مصوب فرهنگستانآخالی که ازطریق واکنشهای شیمیایی در زمان ذوب تشکیل میشود