آداشلغتنامه دهخداآداش . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) آتاش . سمی ّ. همنام : گر کار بنامستی از آداشی عمّرفرزند تو با عمّر بودستی هموار.ناصرخسرو.رجوع به آتاش شود.
پاداشلغتنامه دهخداپاداش . (اِ) (از پهلوی پات دَهِشن ، مطلق جزا و مکافات . مرکب از دو جزء پات ، از اصل پئیتی + دَهِشن ) پاداشن . پاداشت . مطلق مکافات و جزا اعم از خیر و شر. مکافات است مطلقاًخواه جزا و مکافات نیکی باشد و خواه بدی . (برهان ). داشن . دین . مکافات . جزا. عوض . سزا. معارضه . (تاج ال
ادهاشلغتنامه دهخداادهاش .[ اِ ] (ع مص ) در حیرت افکندن . به حیرت افکندن . اِبطار. حیران کردن . مدهوش کردن . (تاج المصادر بیهقی ).
پاداشفرهنگ فارسی عمید۱. مزد.۲. سزای عمل، خواه نیک خواه بد؛ سزا؛ جزا: ◻︎ درستش شد که هرچ او کرد بد کرد / پدر پاداش او بر جای خود کرد (نظامی۲: ۱۲۶).
آتاشافرهنگ نامها(تلفظ: ātāšā) (ترکی ـ فارسی) [آتاش = آداش = همنام ، هم اسم + ا (پسوند نسبت)] منسوب به آتاش ؛ (به مجاز) هم نام .
هم ناملغتنامه دهخداهم نام . [ هََ ] (ص مرکب ) آداش . آتاش . (یادداشت مؤلف ). دو تن که به یک نام خوانده شوند : ایا مصطفی سیرت مرتضی دل که همنام و هم سیرت مصطفایی . فرخی .هست چوهمنام خویش نامزد بطش و بخش بطش ورا عیب پوش بخش فراوان
بناملغتنامه دهخدابنام . [ ب ِ ] (ص مرکب ) بانام . مشهور. معروف . نامی . نامدار. نامور. نام آورد. (یادداشت مرحوم دهخدا). نامدار. مشهور. معروف . (فرهنگ شعوری ) : سراپرده ٔ شاه ایران تمام بگرد آمده پهلوانی بنام . اسدی . || بافتخار. بم