آذارلغتنامه دهخداآذار. (اِ) ماه اول بهار سریانی . (السامی فی الاسامی ). ماه هفتم از سالهای سریانی است میان شباط و نیسان که ابتدای سال از ایلول ماه اول خزان باشد. نام ماه اول بهار است از سال رومیان و بودن آفتاب در برج حوت . (برهان قاطع) : ابر آذاری برآمد باد نوروزی
آذارفرهنگ فارسی عمیدماه سوم تقویم شمسی کشورهای عربی، بعد از شباط و قبل از نیسان، مطابق ماه مارس فرنگی. از ماههای سال سُریانی یا رومی؛ ماه اول بهار: ◻︎ این هنوز اول آذار جهانافروز است / باش تا خیمه زند دولت نیسان و ایار (سعدی۲: ۶۴۶).
حذارلغتنامه دهخداحذار. [ ح َ رِ ] (ع اِ فعل ) پرهیز کن ! (دهار). بپرهیز! بترس ! الحذر! - حَذارِ حَذارِ ؛ تأکید است در حث به پرهیز.
حذارلغتنامه دهخداحذار. [ ح ِ ] (ع مص ) ترسیدن . (غیاث ). حذر کردن . پرهیز کردن . || محاذرة. با یکدیگر تخویف نمودن .
حذارلغتنامه دهخداحذار. [ ح ُ ] (اِخ ) پدر ربیعةبن حذار است که جوانمردی بوده است . || (ذو...) از قبیله ٔ الهان بن مالک است . (منتهی الارب ).
آذارافیونلغتنامه دهخداآذارافیون .[ اَف ْ ] (اِ) اَذاراَفْیون . نوعی از زبدالبحر است که آن را کف دریا گویند. (برهان ). و آن استخوان نوعی از نواعم است که در یونانی سِپیا گویند و در فرانسه آن را سِش و بیسکویت دو مِر خوانند، و این حیوان در دریا پیرامون خویش ماده ٔ سیاهی افشاند دفاع خویش را و در چین از
اذآرلغتنامه دهخدااذآر. [ اِذْ ] (ع مص ) اذآر کسی ؛ بخشم آوردن او را. اغضاب . در خشم آوردن . (منتهی الارب ). || ترسانیدن او را. || حریص کردن ویرا. ایلاع . || دلیر کردن او را بر. دلیر گردانیدن . (منتهی الارب ). || برآغالانیدن ویرا بر. || مضطرکردن کسی را بسوی کسی .
مجلهفرهنگ فارسی معین( ~ .) [ معر - عبر. ] (اِ.) نام عید یهودیان که در روز 14 ماه آذار منعقد می شد و آن را «بوری » نیز خوانند.
هامان سوزفرهنگ فارسی معین(اِمر.) روز چهاردهم از ماه آذار (دوم ) که در آن روز یهودیان صورتک ها می ساختند به نام هامان (وزیر خشایار شا) و بر دار می کشیدند و سپس آن ها را می سوزاندند.
آذارافیونلغتنامه دهخداآذارافیون .[ اَف ْ ] (اِ) اَذاراَفْیون . نوعی از زبدالبحر است که آن را کف دریا گویند. (برهان ). و آن استخوان نوعی از نواعم است که در یونانی سِپیا گویند و در فرانسه آن را سِش و بیسکویت دو مِر خوانند، و این حیوان در دریا پیرامون خویش ماده ٔ سیاهی افشاند دفاع خویش را و در چین از
گشنسب آذارلغتنامه دهخداگشنسب آذار.[ گ ُ ن َ ] (اِخ ) از جمله ٔ رجالی که قبل از جلوس وهرام پنجم به مقام واستریوشان سالار رسیده است . رجوع به ترجمه ٔ ایران در زمان ساسانیان چ 2 ص 129 و 143 شود.