آرلغتنامه دهخداآر. (پسوند) -ار. اداتی است که عقیب مفرد غائب از ماضی درآید و آن را گاه بدل به اسم مصدر کند چون گفتار، کردار، رفتار، جستار، دیدار و گاه بدل بوصف فاعلی چون خواستار، خریدار، فروختار، نمودار و گاه وصف مفعولی چون گرفتار، کشتار. این ادات بطور ندرت بکلمات دیگر نیز ملحق شود و افاده ٔ
آرفرهنگ فارسی معین1 - (اسم فاعل ) پسوند فاعلی و آن به آخر مصدر مرخم = سوم شخص مفرد ماضی پیوندد و صفت فاعلی را سازد: خریدار، پرستار، فرماندار. 2 - پسوند مفعولی (اسم مفعول ) گرفتار، کشتار. 3 - پسوند اسم مصدر و آن در اصل « تار» است در مصادر مختوم به « تن »، و « دار» است در مصادر مختوم به « دن »: گفتار، دیدار، کردار.
چار چارگویش بختیاریچارچار، سردترین روزهاى زمستان درماه بهمن، چهار روز آخر چله بزرگ وچهار روز اول چله کوچک = 7 تا 10 و11 تا 14 بهمن.
آرابلغتنامه دهخداآراب . (ع اِ) ج ِ اِرْب . اعضاء.- آراب سبعه ؛ مساجد سبعه است که گاه سجود بر زمین آید.|| آبله ها که بر اعضاء ظاهر شود. || پاره های گوشت .
آراخوزیالغتنامه دهخداآراخوزیا. (اِخ ) نام ناحیه ای باستانی در محل قندهار کنونی که آن را هراووتی و هرخوواهیش و یونانیان ، آراکوزیا و عرب رخج مینامیدند.
آروبندیلغتنامه دهخداآروبندی . [ ب َ ] (حامص مرکب ) عمل آروبند. جبر و ردّ عظام . پیوستن استخوان شکسته . بجای افکندن استخوان ازجای بگشته .
دردآرلغتنامه دهخدادردآر. [ دَ ] (نف مرکب ) دردآرنده . دردآورنده . اسم فاعل از درد آوردن . (از برهان ). چیزی که موجب درد می گردد. (ناظم الاطباء).
دازآرلغتنامه دهخدادازآر. (اِ مرکب ) دازر. بنا و معمار. || (اِخ ) یکی از نامهای خدای تعالی . (ناظم الاطباء).