آرامانیدنلغتنامه دهخداآرامانیدن . [ دَ ] (مص ) اِسکان . (زوزنی ). اِهداء. اضجاع . اهجاع . || مطمئن کردن . (زمخشری ). || آرام کردن . آرام دادن .
آرام کردنلغتنامه دهخداآرام کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرامانیدن . آرمش دادن . آرامش دادن . آرام بخشیدن . تسکین .
اسکانلغتنامه دهخدااسکان . [ اِ ] (ع مص ) آرام کردن . (منتهی الارب ). آرامانیدن . (زوزنی ). || بی حرکت ساختن حرف را. (منتهی الارب ). بی حرکت کردن حرف . ساکن خواندن و بی حرکت ادا کردن حرفی . ضدقلقلة. عبارت است از سلب حرکت در مواردی که حرف موقوف ٌعلیه کسره یا فتحه یا ضمه داشته باشد، و حروف اسکان