نارامیدنلغتنامه دهخدانارامیدن . [ دَ] (مص منفی ) ناآرامیدن . نیارامیدن . آرام نگرفتن . استراحت نکردن . مقابل آرامیدن . رجوع به آرامیدن شود.
خاک بسری کردنلغتنامه دهخداخاک بسری کردن . [ ب ِ س َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آرامیدن زن با شوی . آرامیدن با زن . || به اصطلاح عوام مشهد، لواط.