فرهنگ فارسی عمید
۱. اذیت؛ آسیب؛ گزند: ◻︎ آزار بیش زاین گردون بینی / گر تو به هر بهانه بیازاری (رودکی: ۵۱۱).۲. عملی که موجب رنجش دیگری شود؛ رنجش.۳. (بن مضارعِ آزردن و آزاردن) = آزردن۴. (صفت) آزارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): دلآزار، زیردستآزار، مردمآزار.۵. (اسم) [قدیمی] بیماری؛ ناخوشی؛ دردو