آزیرلغتنامه دهخداآزیر. (اِمص ، اِ) مماله ٔ آزار : در جهان چندانکه خواهی بیشمارنیستی ّ و محنت و آزیر هست وز فلک چندانکه خواهی بی قیاس نفرت آهو و خشم شیر هست . انوری .|| (ص ) آژیر. || (اِ) حوض . برکه . تالاب . اسطخر. || غلبه
آزیرفرهنگ فارسی عمیدآزار؛ رنج؛ آسیب: ◻︎ در جهان چندان که خواهی بیشمار / نیستی و محنت و آزیر هست (انوری: ۵۶۱ حاشیه).
خطر زمینلرزهseismic hazard, earthquake hazardواژههای مصوب فرهنگستانبرآورد احتمال جنبش زمین با مؤلفههایی معین براثر زمینلرزه در یک مکان
نقشة خطر زمینلرزهseismic hazard map, earthquake hazard mapواژههای مصوب فرهنگستاننقشهای که پَربندهای نوع خاصی از مؤلفة جنبش زمین یا دامنة طیف پاسخ را بر اساس تحلیل احتمالاتی خطر زمینلرزه نشان میدهد
تحلیل احتمالاتی خطر زمینلرزهprobabilistic seismic, hazard analysis, PSHA, probabilisticearthquake hazard analysisواژههای مصوب فرهنگستانارزیابی احتمال افزایش پارامتری از جنبش زمین در طی مدت زمانی معین در ساختگاهی معلوم نیز: ارزیابی احتمالاتی خطر زمینلرزه probabilistic seismic hazard assessment
آزیریانAzollaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از سرخسسانان آبزی که پهنکهای آنها تقسیمات زیادی دارد
ازیرلغتنامه دهخداازیر. [ ؟زْ زی ] (اِخ ) نام یکی از دوازده پسر یعقوب : ز زلفا دو فرزند چون شیر بودیکی جادیه ، دیگر ازیر بود.شمسی (یوسف و زلیخا).
غرشلغتنامه دهخداغرش . [ غ ُ رِ / غ ُرْ رِ ] (اِمص ) اسم مصدر از غریدن . آواز بامهابت حیوانات . (فرهنگ رشیدی ). آواز کردن و هیبت . (غیاث اللغات ). آواز مهیب . غُرِّشت . (حواشی برهان قاطع چ معین ). آواز شیر و ببر و پلنگ و مانند آن . آواز رعد. غرنبه . (برهان قا
کتیبلغتنامه دهخداکتیب . [ ک ِ ] (ع اِ) مأخوذ از کتاب بمعنی نوشته شده . اماله ٔ کتاب است و اماله گویندکه حرکت ما قبل الف را به کسر میل دهند بطرزی که الف بصورت یای مجهول پیدا شود در تلفظ مانند کتاب و کتیب و رکاب و رکیب و حساب و حسیب و اقبال و اقبیل . و در الفاظ فارسی نیز اماله می کنند چون ازیر
اسباطلغتنامه دهخدااسباط. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِبط. پسران پسر و پسران دختر. (غیاث ). فرزندان فرزند. || امم . || گروه ها از یهود.- اسباط بنی اسرائیل ؛ قبایل آن . (منتهی الارب ). فرزندان یعقوب پیغمبر علیه السلام . (مهذب الاسماء). امت موسی (ع ) زیرا که امت او اولاد دوازد
یعقوبلغتنامه دهخدایعقوب . [ ی َ ] (اِخ ) ابن اسحاق بن ابراهیم . نام پسر اسحاق پیغمبر و او را اسرائیل نیز گویند و با عیصو از یک شکم زاییده شدند. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). نام پیغمبری که پدر یوسف بود و این لفظ عبرانی است نه عربی . (آنندراج ) (غیاث ). یکی از انبیای بنی اسرائیل ، پدر یوسف
آزیریانAzollaceaeواژههای مصوب فرهنگستانتیرهای از سرخسسانان آبزی که پهنکهای آنها تقسیمات زیادی دارد