آستیملغتنامه دهخداآستیم . (اِ) چرک . ریم . ستیم . هَو. سیم در جراحت . || آستین . || دهان ظروف و اوانی . (برهان ). || اَستر یا آستر. (فرهنگ محمد هندوشاه از شعوری ).
آستیمفرهنگ فارسی عمید۱. ورم و آماسی که در زخم و جراحت پیدا شود.۲. زخم و جراحتی که در اثر سرما چرک و ورم کند.
آستیمفرهنگ فارسی معین( اِ.) = استیم . اشتیم . ستیم : 1 - چرک زخم ، جراحت . 2 - زخم و جراحتی که در اثر سرما چرک و ورم کند.
هشتملغتنامه دهخداهشتم . [ هََ ت ُ ] (عدد ترتیبی ، ص نسبی ) آنچه در مرتبه ٔ هشت قرار گیرد، پیش از نُه و پس از هفت .
اشتملغتنامه دهخدااشتم . [ اِ ت ِ ] (اِ) چرک خونی که از زخم پالاید. (ناظم الاطباء). این کلمه در برهان نیست و شاید مخفف استیم و اشتیم باشد. رجوع به اشتیم شود.
اشتیملغتنامه دهخدااشتیم . [ اَ ] (اِ) چرک و ریمی را گویند که در جراحت باشد. (برهان ). استیم . و رجوع به استیم شود.
اشتیملغتنامه دهخدااشتیم . [ اَ ] (اِ) چرک و ریمی را گویند که در جراحت باشد. (برهان ). استیم . و رجوع به استیم شود.
استیمانلغتنامه دهخدااستیمان .[ اَ / َ-َس ْ ] (فعل ) َ-َستیمان . صیغه ٔ متکلم معالغیر. هستیمان . استیم . رجوع به استیم شود : ما کار زمانه نیک دیدستیمان از کار زمانه زآن بریدستیمان .؟
استیملغتنامه دهخدااستیم . [ اَ ] (اِ) آستین . (لغت فرس اسدی ) (اوبهی ) (سروری ) (رشیدی ) (برهان ) : خیز و پیش آر از آن می خوشبوی زود بگشای خیک را استیم . خسروی .رجوع به آستین شود. || در نسخه ٔ ابوحفص به معنی دهن ظروف آمده و بهمین بی