آسمان درهلغتنامه دهخداآسمان دره . [ س ْ / س ِ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) کاهکشان . کهکشان . مجرّه . اُم ُّالسماء. راه مکه .راه حاجیان . شرج . شرج السم
آسمان درهفرهنگ فارسی عمیدکهکشان: ◻︎ به کوچهای که روی با کف گهرافشان / چو آسماندره سازی ز بس گهر باری (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۴۹).
حسمانلغتنامه دهخداحسمان . [ح َ ] (اِخ ) ابن طغاةبن نوشروان بن بهرام چوبین است . مستوفی گوید: وی پدر سامان خدا میباشد که او پدر خاندان سامانیان بوده است . ولیکن گردیزی این نام را حامتان (خامتا)بن نوش بن طمغاسب بنی شاول بن بهرام چوبین نوشته است . (از حاشیه ٔ مجمل التواریخ و القصص ص <span class="
آسمانلغتنامه دهخداآسمان . [ س ْ / س ِ ] (اِ) چرخ . سماء. سما. فلک . اثیر. ام النجوم . سپهر. گنبد. گردون . گرزمان . خضراء. خضرا. میناء. عجوز. جرباء. رقیع. ضاحیه . جربةالنجوم . و آن بعقیده ٔ قدماء هفت باشد. مقابل زمین : اخترانند آسمان
کهکشانفرهنگ فارسی عمیدمجموعهای شامل میلیونها ستاره که به دور یک محور میچرخند؛ آسماندره؛ کاهنگان؛ راه کاهکشان؛ راه حاجیان؛ راه شیری.
کهکشانلغتنامه دهخداکهکشان . [ ک َ ک َ / ک ِ ] (اِ مرکب ) کاه کشان نیز گویند و به تازی مجره خوانند. (فرهنگ رشیدی ). مخفف کاه کشان است ، و آن سفیدیی باشد که شبها به طریق راه در آسمان نماید، و آن از بسیاری ِ ستاره های کوچک نزدیک به هم است و عربان مجره می گویند. (ب
مجرهلغتنامه دهخدامجره . [ م َ ج َرْ رَ ] (ع اِ) راه کهکشان . (دهار). آسمان دره و راه کهکشان . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). کهکشان و آن خط سفیدی است که به شب در آسمان دیده می شود.(غیاث ). ام السماء. شرج السماء. کاهکشان . راه مکه . راه حاجیان . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مجره
پالهنگلغتنامه دهخداپالهنگ . [ هََ ] (اِ مرکب ) (از پالا، اسپ یا اسب جنیبت و آهنگ ، بمعنی کش ، کشنده ) رشته ای که بر گوشه ٔ لگام بسته بود. دوالی یا طنابی که بر گوشه ٔ لگام بندند و اسپ را بدان کشند. (لغت نامه ٔ اسدی ). مجر (؟) باشد. آن رشته که بر لگام بسته از ابریشم یا موی . (لغت نامه ٔ اسدی چ ته
درهلغتنامه دهخدادره . [ دَ رَ / رِ / دَرْ رَ / رِ ] (اِ) گشادگی میان دو کوه . (برهان ). گشادگی میان کوه را به شکنبه تشبیه نمودند ودره گفتند. (جهانگیری ). گشادگی میان کوهها بخصوص درآنجایی که
آسمانلغتنامه دهخداآسمان . [ س ْ / س ِ ] (اِ) چرخ . سماء. سما. فلک . اثیر. ام النجوم . سپهر. گنبد. گردون . گرزمان . خضراء. خضرا. میناء. عجوز. جرباء. رقیع. ضاحیه . جربةالنجوم . و آن بعقیده ٔ قدماء هفت باشد. مقابل زمین : اخترانند آسمان
آسمانلغتنامه دهخداآسمان . [ س ْ / س ِ ](اِ) نام روز بیست وهفتم یا بیست وپنجم و بعضی بیست وششم گفته اند از هر ماه فارسی . و در این روز نیک است بسفر دور شدن و نشاید هیچ کار دیگر کردن : مه بهمن و آسمان روز بودکه فالم بدین نامه پیرو
آسمانفرهنگ فارسی عمید۱. (نجوم) فضای بیپایان و نیلگون که بالای سر ما دیده میشود. رنگ آبی آن، رنگ هوایی است که کرۀ زمین را احاطه کرده است.۲. (نجوم) فضایی که ستارگان و کهکشانها در آن قرار دارند.۳. سقف بنا.۴. نیروهایی ماوراءالطبیعه که بر سرنوشت انسان تاثیر میگذارند؛ سپهر؛ گردون؛ فلک.۵. [قدیمی] رو
دم آسمانلغتنامه دهخدادم آسمان . [ دُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان جلگه ٔ بخش مرکزی شهرستان گلپایگان . سکنه ٔ آن 141 تن . آب از قنات و چاه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
چم آسمانلغتنامه دهخداچم آسمان . [ چ َ ](اِخ ) دهی از دهستان ایدغمش بخش فلاورجان شهرستان اصفهان که در 26 هزارگزی جنوب باختری فلاورجان به گردنه سرخ واقع است . کوهستانی و معتدل است و 125 تن سکنه دارد. آبش از قنات و زاینده رود. محصول
دادر آسمانلغتنامه دهخدادادر آسمان . [ دَ رِ ] (اِخ ) خداوند تعالی . (آنندراج ). دادرام . || (اِ مرکب ) نام عیدی است . (آنندراج ).
چراغ آسمانلغتنامه دهخداچراغ آسمان . [ چ َ / چ ِ غ ِ س ْ / س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چراغ آسمانی . کنایه از آفتاب . (آنندراج ). آفتاب . (ناظم الاطباء). چراغ جهانتاب .چراغ سپهر. چراغ جهان . چراغ عالم افروز :</sp
خط آسمانلغتنامه دهخداخط آسمان . [ خ َطْ طِ س ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) حبیکه ؛ راه ستاره ها که مسیر آنها در آسمان است . (یادداشت بخط مؤلف ). رجوع به حبیکه در این لغت نامه شود.