آشغال جمع کنفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که انواع آشغال از قبیل خردهریزههای چوب و لته و کاغذ و مانند آن جمع میکند و میفروشد.۲. کسی که مٲمور جمع کردن آشغالها است.
آشغاللغتنامه دهخداآشغال . (اِ) فضول چیزی :آشغال سبزی . آشغال کلّه . || سقط. نابکار. افکندنی . آخال . آشخال . خاش و خش . خش و خاش . خاشک . خاشاک . خاش و خماش . خماشه . خماش . آقال . داس و دلوس . حثاله . خس . || دَم ِ جارو. خاکروبه . قمامه .
اشغاللغتنامه دهخدااشغال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ شُغْل و شُغُل و شَغَل . (منتهی الارب )(مؤید الفضلاء). شغلها. (غیاث ). کارها : ای خواجه ٔ بزرگ گر اشغال نی ترا برگیر جاخشوک و برو می درو حشیش . دقیقی . مردم ... بامداد نخست برای او [ خ
اشغاللغتنامه دهخدااشغال . [ اِ ] (ع مص ) در کار داشتن کسی را. لغت ردی است یا کم یا جید و فصیح . (منتهی الارب ). و آن لغتی جَیّد و بقولی ردی است . در ردی بودن این لغت گویند صاحب بن عباد بعامل خویش که در نامه ای نوشته بود: ان رأی مولانا ان یأمر باشغالی ببعض اشغاله فعل . پاسخ داد: من کتب لاشغال
آدم فقیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی قیر، مسکین، درویش، ورشکسته سائل، گدا آشغالجمعکن مساکین، فقیربیچارهها، فقیرفقرا، قشر آسیبپذیر
مجموعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی نجینه، کلکسیون، آرشیو، آلبوم، گردآورده، بایگانی، پیشینه موزه، دفینه کاردکس، قفسه، بایگانی ذخیره، اندوخته مجموعۀ جواهرات سلطنتی گنج، خزانه ◄ انبار▲ کلکسیونر، صاحبنظر، گردآورنده، آشغال جمعکن
آشغالفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ت، خاکروبه، زباله، تفاله، دورریز، پسماند، نخاله، دُرد، باقیمانده، کثافت آخال، آلوآشغال، آتوآشغال آشغالدان، آشغالدانی، زبالهدان آهنقراضه چیزدورانداختنی، النگ[و]دولنگ اتلاف آشغال جمعکن
آشغاللغتنامه دهخداآشغال . (اِ) فضول چیزی :آشغال سبزی . آشغال کلّه . || سقط. نابکار. افکندنی . آخال . آشخال . خاش و خش . خش و خاش . خاشک . خاشاک . خاش و خماش . خماشه . خماش . آقال . داس و دلوس . حثاله . خس . || دَم ِ جارو. خاکروبه . قمامه .
آشغالفرهنگ مترادف و متضاد۱. آخال، خاشاک، خاکروبه، زباله، سقط، کثافت، مزبله ۲. بدردنخور، بنجل ۳. فاسد، منحرف
آشغاللغتنامه دهخداآشغال . (اِ) فضول چیزی :آشغال سبزی . آشغال کلّه . || سقط. نابکار. افکندنی . آخال . آشخال . خاش و خش . خش و خاش . خاشک . خاشاک . خاش و خماش . خماشه . خماش . آقال . داس و دلوس . حثاله . خس . || دَم ِ جارو. خاکروبه . قمامه .