فرایند آشفتگی فرهنگی،روند آشفتگی فرهنگیcultural disturbance processواژههای مصوب فرهنگستانهرگونه رفتار فرهنگی انسان که مواد فرهنگی را در بافتمان باستانشناختی آنها تغییرشکل دهد، مانند حفر راهآبها و اجاقها و تنورها و بناها و بافتارهای معماری
آشفتگیلغتنامه دهخداآشفتگی . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص )کیفیت و چگونگی و صفت آشفته . خشم . غضب : نیاطوس چون دیدبنداخت نان ز آشفتگی بازپس شد ز خوان . فردوسی . || اختلال : ابتداء آ
آشفتگیفرهنگ فارسی عمیدشوریدگی؛ عاشقی؛ پریشانحالی؛ حالت آشفته بودن؛ عصبانیت؛ درهموبرهم بودن؛ بینظمی.
آشفتگیلغتنامه دهخداآشفتگی . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص )کیفیت و چگونگی و صفت آشفته . خشم . غضب : نیاطوس چون دیدبنداخت نان ز آشفتگی بازپس شد ز خوان . فردوسی . || اختلال : ابتداء آ
آشفتگیفرهنگ فارسی عمیدشوریدگی؛ عاشقی؛ پریشانحالی؛ حالت آشفته بودن؛ عصبانیت؛ درهموبرهم بودن؛ بینظمی.
آشفتگیدیکشنری فارسی به انگلیسیagitation, caldron, chaos, disarrangement, disarray, discomposure, embarrassment, embroilment, furor, huggermugger, madness, mess, mix-up, muddle, snarl, tangle, tumble, tumult, turbulence, turmoil, welter
آشفتگیلغتنامه دهخداآشفتگی . [ ش ُ ت َ / ت ِ ] (حامص )کیفیت و چگونگی و صفت آشفته . خشم . غضب : نیاطوس چون دیدبنداخت نان ز آشفتگی بازپس شد ز خوان . فردوسی . || اختلال : ابتداء آ
آشفتگیفرهنگ فارسی عمیدشوریدگی؛ عاشقی؛ پریشانحالی؛ حالت آشفته بودن؛ عصبانیت؛ درهموبرهم بودن؛ بینظمی.
انسانآشفتگیanthroturbationواژههای مصوب فرهنگستانآشفتگی نهشتههای باستانشناختی درنتیجة فعالیتهای انسان نیز: انسانخاکآشفتگی anthropedoturbation
روانآشفتگیdeliriumواژههای مصوب فرهنگستاناختلال حاد فرایندهای روانی همراه با بیماری عضوی مغز که گاه با پریشانگویی همراه است