آغازگرفرهنگ فارسی عمید۱. آنکه کاری را شروع کند؛ آغازکننده.۲. (ورزش) در اسبدوانی، کسی که فرمان حرکت به سوارکاران میدهد.
آغازگرفرهنگ فارسی معین(گَ) (ص فا.) 1 - آغاز کننده . 2 - در اصطلاح اسب دوانی ، کسی که فرمان حرکت می دهد.
آغازگر 3primer 1واژههای مصوب فرهنگستانتوالی کوتاهی از رِنا که نقطۀ شروع همتاسازی دِنا را تعیین میکند
آغازگر 3primer 1واژههای مصوب فرهنگستانتوالی کوتاهی از رِنا که نقطۀ شروع همتاسازی دِنا را تعیین میکند
آغازگر 3primer 1واژههای مصوب فرهنگستانتوالی کوتاهی از رِنا که نقطۀ شروع همتاسازی دِنا را تعیین میکند
عنصر آغازگرinitiator element, INR element, Inrواژههای مصوب فرهنگستانتوالیهای کوتاه در پیشبَرها که برای آغاز رونویسی لازماند متـ . آغازگر 1 initiator 2 بَستک آغازگر initiator box آغازگاه رونویسی transcription initiation site
یازش آغازگرprimer extensionواژههای مصوب فرهنگستانروشی برای مشخص کردن انتهای '5 یک رِنا با اتصال آغازگر به رِناپ