آغالیدهلغتنامه دهخداآغالیده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) تیزکرده و برانگیخته و برشورانیده و آشوفته بر خصومت .
آغالیدهفرهنگ فارسی معین(دِ) (ص مف .) 1 - تحریک شده ، انگیخته . 2 - پریشان ساخته . 3 - برشورانیده ، برانگیخته به فتنه و فساد و جنگ .
آغاریدهلغتنامه دهخداآغاریده . [ دَ / دِ ] (ن مف / نف ) آغارده . خیسیده . خیسانیده . فژغرده . فرغارده . ترنهاده . آغشته . || زهیده . تراویده . ترابیده . || آغالیده .
تهایجلغتنامه دهخداتهایج . [ ت َ ی ُ ] (ع مص ) بر یکدیگر آغالیده شدن . (زوزنی ). با هم برجستن به کارزار. یقال : تهایجوا؛ اذا تواثبو اللقتال و تحرکوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از آنندراج ) (از اقرب الموارد).
آغالیدنلغتنامه دهخداآغالیدن . [ دَ ] (مص ) انگیختن و تحریک و اغرا و برشورانیدن و تیز کردن بر خصومت و جنگ و فتنه . بشورانیدن بر کسی . آشوفتن کسی بر دیگری : شتربه ... گفت واجب نکند که شیر بر من غدر کند لیکن او را بدروغ بر من آغالیده باشند. (کلیله و دمنه ).بر آغالیدنش اس
ترنجیدهلغتنامه دهخداترنجیده . [ ت ُ / ت َ رُ / رَ دَ / دِ ] (ن مف ) اسم مفعول از ترنجیدن . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). چین و آژنگ و انجوخ گرفته را گویند. (فرهنگ جهانگیری ) (از انجمن آرا) (ازآنندراج