آفریدلغتنامه دهخداآفرید. [ ف َ ] (ن مف مرخم ) مخفف آفریده در اعلام و اسماء مرکبه ، چون به آفرید و دادآفرید و گردآفرید و ماه آفرید : یکی خوب چهره پرستنده دیدکجا نام او بود ماه آفرید. فردوسی .چو هنگامه ٔ زادن آمد پدیدیکی دختر آمد
آفریدفرهنگ فارسی عمید۱. = آفریدن۲. آفریده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بهآفرید، دادآفرید، گردآفرید، ماهآفرید.
افرضلغتنامه دهخداافرض . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) ماهرتر در علم فرایض . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ماهرتر در فرایض . (ناظم الاطباء). و فی الحدیث : افرضکم زیدبن ثابت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || واجب تر.
افرطلغتنامه دهخداافرط. [ اَ رُ ](ع اِ) ج ِ فَرط، یعنی کوه خرد یا سر پشته و نشان علامت راه . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء).
افرضدیکشنری عربی به فارسیاجراکردن , از پيش بردن , وادار کردن , مجبورکردن , تاکيدکردن , تحميل کردن , اعمال نفوذ کردن , گرانبار کردن , ماليات بستن بر
آفریدگارلغتنامه دهخداآفریدگار. [ ف َ دْ / دَ / دِ ] (اِخ ) آفریده گار. نامی از نامهای خدای تعالی . خالق . (ربنجنی ) (دهار). باری . (مهذب الاسماء). فاطر. صانع. (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). خلاق . (السامی فی الاسامی ). آفریننده . پدید
آفریدگانلغتنامه دهخداآفریدگان . [ ف َ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ آفریده . خلق . خلیقه . مخلوق . مخلوقات . وَری . بریه . (صراح ). انام . کائنات .
آفریدنلغتنامه دهخداآفریدن . [ ف َ دَ ] (مص ) (از پهلوی ِ آفریتن ، خلق کردن . بار آوردن ) نیستی را هست کردن . خلق . ابداء. بدء. فطر. ذرء. ابداع . ایجاد. تکوین . خِلقت . برء. بُروء. انشاء. تنشئه . جَبْل .(دهار). احداث . ابتداء. ابتداع . صَوْغ : یارب بیافریدی روئی بدین
آفریدونلغتنامه دهخداآفریدون . (اِخ ) نام پادشاهی داستانی از ایران که ضحاک را دربند و مملکت ایران را تسخیر کرد و رسم و راه ظلم ضحاک برانداخت و جهان را بسه فرزند خویش سلم و تور و ایرج بخشید.و او را فَریدون و اَفریدون نیز گویند : سپه را ز دریا بهامون کشیدز چین دژ سوی
آفریدونیلغتنامه دهخداآفریدونی . (ص نسبی ) منسوب به آفریدون : بگفتا که از مام خاتونیَم بسوی پدر آفریدونیَم .فردوسی .
نشکفرهنگ فارسی عمیدناژو؛ درخت کاج؛ صنوبر: ◻︎ آنکه نشک آفرید و سرو سهی / وآنکه بید آفرید و ناز و بهی (رودکی: ۵۴۶).
آفریدگارلغتنامه دهخداآفریدگار. [ ف َ دْ / دَ / دِ ] (اِخ ) آفریده گار. نامی از نامهای خدای تعالی . خالق . (ربنجنی ) (دهار). باری . (مهذب الاسماء). فاطر. صانع. (ربنجنی ) (مهذب الاسماء). خلاق . (السامی فی الاسامی ). آفریننده . پدید
آفریدگانلغتنامه دهخداآفریدگان . [ ف َ دَ / دِ ] (اِ) ج ِ آفریده . خلق . خلیقه . مخلوق . مخلوقات . وَری . بریه . (صراح ). انام . کائنات .
آفریدنلغتنامه دهخداآفریدن . [ ف َ دَ ] (مص ) (از پهلوی ِ آفریتن ، خلق کردن . بار آوردن ) نیستی را هست کردن . خلق . ابداء. بدء. فطر. ذرء. ابداع . ایجاد. تکوین . خِلقت . برء. بُروء. انشاء. تنشئه . جَبْل .(دهار). احداث . ابتداء. ابتداع . صَوْغ : یارب بیافریدی روئی بدین
آفریدونلغتنامه دهخداآفریدون . (اِخ ) نام پادشاهی داستانی از ایران که ضحاک را دربند و مملکت ایران را تسخیر کرد و رسم و راه ظلم ضحاک برانداخت و جهان را بسه فرزند خویش سلم و تور و ایرج بخشید.و او را فَریدون و اَفریدون نیز گویند : سپه را ز دریا بهامون کشیدز چین دژ سوی
آفریدونیلغتنامه دهخداآفریدونی . (ص نسبی ) منسوب به آفریدون : بگفتا که از مام خاتونیَم بسوی پدر آفریدونیَم .فردوسی .
خداآفریدلغتنامه دهخداخداآفرید. [ خ ُ ف َ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان دستگردان بخش طبس شهرستان فردوس . واقع در 54هزارگزی شمال طبس . این ناحیه در جلگه واقع و هوایش گرمسیریست . بدانجا 23 تن سکونت دارند که زبان آنها فارسی است . آب آن ا
خداآفریدلغتنامه دهخداخداآفرید. [ خ ُ ف َ ] (ن مف مرکب ) آفریده ٔ خدا. چیزی که در طبیعت است بی آنکه دست بشر بدان راه یافته و آن را تغییری داده باشد. خام . دست ناخورده . غیرمصنوع . طبیعی : اگر گویم هزارهزار من بسنگ بزرگ زر خداآفریده بود که زیادت بود و ده چندین اززرهای دیگری
دادآفریدلغتنامه دهخدادادآفرید. [ ف َ ] (اِخ ) از نامهای خدای تعالی . (برهان ). || (ن مف مرکب ) از دادآفریده شده . آفریده و خلق شده از داد. || (اِ مرکب ) نام سرودی . نام نوائی از موسیقی . (برهان ). نام یکی از سرودهای موسیقی . نام یکی از الحان موسیقی ، سرودی که از قدیم تا زمان فردوسی مانده بوده و د
داذآفریدلغتنامه دهخداداذآفرید. [ ف َ ] (اِخ ) نام یکی از سرودهای ایران باستان که باربد برای خسرو پرویز ساخته بود. نام درست آن باید دادار آفرید باشد زیرا ثعالبی آن را بصورت یزدان آفرید نقل کرده است . (ایران در زمان ساسانیان ، ترجمه رشید یاسمی ص 507) <span class="h
شاه آفریدلغتنامه دهخداشاه آفرید.[ ف َ ] (اِخ ) دخت فیروزبن یزدگردبن شهریار که او راقتیبة هنگام فتح سمرقند نزد حجاج فرستاد و حجاج او را به ولید هدیه نمود. و او مادر ابوخالد یزیدبن ولیدبن عبدالملک است . (مجمل التواریخ و القصص ص 311).