آفللغتنامه دهخداآفل . [ ف ِ ] (ع ص ) فروشونده . ناپدیدگردنده . غروب کننده . که فرورود. غارب : آنکه گه ناقص گهی کامل بودنیست معبود خلیل آفل بود. مولوی .هم خر و خرگیر اینجا در گلندغافلند اینجا و آنجا آفلند. <p class="author"
حافللغتنامه دهخداحافل . [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از حفل . || ضرع حافل ؛ پستان بسیارشیر و پرشیر. ج ، حفل ، حوافل .(مهذب الاسماء): شاة حافل ؛ گوسفند بسیارشیر. || واد حافل ؛ وادی بسیارتوجبه ، یعنی بسیارسیل .
حفللغتنامه دهخداحفل . [ ح َ ] (ع اِ) انجمن . (مهذب الاسماء). گروه . جمع و گروه مردم . (منتهی الارب ).- جمعی حفل ؛ مردمی بسیار.- حفلی از ناس ؛ جمعی از مردم .
حفللغتنامه دهخداحفل . [ح َ ] (ع مص ) حفول . حفیل . احتفال . گردآمدن . (زوزنی ).جمع شدن . گرد آمدن گروه : حفل قوم ؛ مجتمع شدن آنان . || جمع شدن شیر و آب . پر شدن شیر در پستان . گرد آمدن آب و پر شدن . گرد آمدن شیر و امثال آن . گرد آمدن و پر شدن آب و شیر پستان . (تاج المصادر بیهقی ). || پاک داش
آفلونیالغتنامه دهخداآفلونیا. (اِ) اَفلونیا. فَلونیا. نام معجونی طبّی است منسوب به آفولن ، رب النوع روشنی و صنایع.
آفلینلغتنامه دهخداآفلین . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آفِل : شد صفیر باز جان در مرج دین نعره های لااحب الاَّفلین . مولوی .ناخوشت آید مقال آن امین در نُبی که لااحب الاَّفلین .مولوی .
افللغتنامه دهخداافل . [ اَ ] (ع مص ) غایب و ناپدید شدن . || خشک شدن شیر حیوان شیرده . (ناظم الاطباء).
افللغتنامه دهخداافل . [ اَ ف َ ] (ع مص ) شاد گردیدن . || خشک گردیدن شیر شیردهنده . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).
افللغتنامه دهخداافل . [ اَ ف َل ل ] (ع ص ، اِ) تیغ رخنه دار. (آنندراج ): سیف افل ؛ تیغ رخنه دار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تیغ رخنه شده . (از تاج المصادر بیهقی ). رخنه ٔ کارد و شمشیر. (مهذب الاسماء نسخه ٔ خطی ). || (اِخ ) نام شمشیر عدی بن حاتم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
طالعفرهنگ مترادف و متضاد۱. اختر، اقبال، بخت، دولت، شانس، فال، هور ≠ ادبار ۲. نصیب، قسمت، سرنوشت ۳. برآینده، ≠ افولکننده، آفل، طلوعکننده، شارق
آفلونیالغتنامه دهخداآفلونیا. (اِ) اَفلونیا. فَلونیا. نام معجونی طبّی است منسوب به آفولن ، رب النوع روشنی و صنایع.
آفلینلغتنامه دهخداآفلین . [ ف ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ آفِل : شد صفیر باز جان در مرج دین نعره های لااحب الاَّفلین . مولوی .ناخوشت آید مقال آن امین در نُبی که لااحب الاَّفلین .مولوی .