اقیاظلغتنامه دهخدااقیاظ. [ اَق ْ ] (ع اِ) ج ِ قیظ. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ قیظ، بمعنی شدت گرمای تابستان . (آنندراج ). رجوع به قیظ شود.
اکیاشلغتنامه دهخدااکیاش . [ اَک ْ ] (ع ص ، اِ) نوعی از جامه که رشته اش را دوباره ریسند همچو خز و پشم و جامه ٔ هیچ کاره . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
اﷲکاجلغتنامه دهخدااﷲکاج . [ اَل ْ لاه ] (اِخ ) دهی است از دهستان دشت سر بخش مرکزی شهرستان آمل ، در 8 هزارگزی خاور آمل . دشت و معتدل مرطوب است . سکنه ٔ آن 50 تن شیعه هستند که بمازندرانی و فارسی سخن میگویند. آب آن از رودخانه ٔ ه
عکازدیکشنری عربی به فارسیچوب زير بغل , عصاي زير بغل , محل انشعاب بدن انسان (چون زير بغل وميان دوران) , دوشاخه , هر عضو يا چيزي که کمک ونگهدار چيزي باشد , دوقاچ جلو وعقب زين , باچوب زيربغل راه رفتن , دوشاخه زير چيزي گذاشتن
جریک آقاجلغتنامه دهخداجریک آقاج . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دستجرد از بخش دستجرد خلجستان از شهرستان قم . این ده در دوازده هزارگزی جنوب باختر دستجرد و پانزده هزارگزی شمال راه شوسه ٔ قم به اراک واقع شده . محلی است کوهستانی و سردسیر و صدویک تن سکنه دارد. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن مخت
تک آقاجلغتنامه دهخداتک آقاج . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
صاری اطهلغتنامه دهخداصاری اطه . [ اَ طَه ْ ] (اِخ ) صاری اَدَه . جزیره ای است در جنوب خلیج قزل آقاج .
لهلغتنامه دهخداله . [ ل ِه ْ ] (اِ) نامی که در رودسر، دیلمان و لاهیجان به اوجا دهند. ملج . ملیج . شلدار. لروت . لونگا. سمد. سمت . قره آقاج . و رجوع به اوجا شود. (جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 210).
لیلغتنامه دهخدالی . (اِ) درختی است که در جنگلهای ایران یافت میشود و در نجاری به کار رود. قسمی نارون . نامی که در رامسر و دیلمان و لاهیجان به اوجا دهند. ملج . شلدار. قره آقاج . لروت . سمد. سمت . له . و رجوع به اوجا و نارون شود. (جنگل شناسی ساعی ج 1 ص <span c
اقاج اکنیلغتنامه دهخدااقاج اکنی . [ اَ اَ ک َ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان سربند علیا بخش سربند شهرستان اراک ، دارای 271 تن سکنه . آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات ، بنشن ، پنبه ، انگور و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
رباطآقاجلغتنامه دهخدارباطآقاج . [ رُ ] (اِخ ) دهی از دهستان حمزه لو بخش خمین شهرستان محلات . دارای 221 تن سکنه . محصول عمده ٔ آن غلات و بنشن و پنبه و چغندرقند و میوه است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
جریک آقاجلغتنامه دهخداجریک آقاج . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان دستجرد از بخش دستجرد خلجستان از شهرستان قم . این ده در دوازده هزارگزی جنوب باختر دستجرد و پانزده هزارگزی شمال راه شوسه ٔ قم به اراک واقع شده . محلی است کوهستانی و سردسیر و صدویک تن سکنه دارد. آب آنجا از قنات تأمین میشود و محصول آن مخت
تک آقاجلغتنامه دهخداتک آقاج . [ ت َ ] (اِخ ) دهی از دهستان انگوران بخش ماه نشان شهرستان زنجان است و 118 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2).
بش آقاجلغتنامه دهخدابش آقاج . [ ب ِ ] (اِخ ) دهی از دهستان سرولایت بخش سرولایت شهرستان نیشابور با 622تن سکنه . آب از قنات . شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنها کرباس ، قالیچه و جاجیم بافی است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).