آلاخون والاخونفرهنگ فارسی عمیدآواره؛ بیخانمان؛ بیسروسامان؛ دربهدر.⟨ آلاخونوالاخون شدن: (مصدر لازم) بیخانمان و دربهدر شدن؛ بیسروسامان شدن.
دم الاخوینلغتنامه دهخدادم الاخوین . [ دَ مُل ْ اَ خ َ وَ ] (ع اِ مرکب ) دم الثعبان . (ناظم الاطباء). خون سیاوشان . (دهار)(مهذب الاسماء). خون سیاوشان ، و آن صمغ درختی است سرخ خالص مایل به بنفش و قوتش مدتها باقی ماند و گویندعصاره ٔ گیاهی سرخ است و از سقوطر و نواحی هند خیزد.(منتهی الارب ) (از تحفه ٔ ح
الاخون ولاخونلغتنامه دهخداالاخون ولاخون . [ اَ وَ ] (ص مرکب ) بی خانمان . بی سروسامان .- الاخون ولاخون شدن ؛ بی سروسامان شدن . بی خانمان شدن . رجوع به الاخون والاخون شود.
آلاخون والاخون شدنلغتنامه دهخداآلاخون والاخون شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) در تداول خانگی ، از خانمان خود برافتادن . بی سروسامان گردیدن . دربدر شدن .
الاخون ولاخونلغتنامه دهخداالاخون ولاخون . [ اَ وَ ] (ص مرکب ) بی خانمان . بی سروسامان .- الاخون ولاخون شدن ؛ بی سروسامان شدن . بی خانمان شدن . رجوع به الاخون والاخون شود.
آوارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ربهدر، جنگزده، غریب، گمشده، سردرگم، بینامونشان، آسمانجل، آلاخونوالاخون، آلاخون، بیسروسامان، بیخانمان، بیوطن، مستأصل، خارجی [حالت اسمی ◄ پناهنده، کوچکننده 268]