آلاپلنگیفرهنگ فارسی معین(پَ لَ) (ص .) (عا.) دارای لکه های سیاه و سفید و خال های بزرگ مانند پوست پلنگ .
آلالانلغتنامه دهخداآلالان . (اِخ ) نام مرکز خُرّه ٔ اسالم در طوالش گیلان . || نام رودی میان گرگان رود و شفارود طالش .
آلالانواژهنامه آزادآل =بخر و آلان =خریدار - که چون بندر بوده و مرکز بازار به آن محل خرید و فروش نامیده اند . ضمنا آل به معنی جن و لون به معنی لانه که معنی تحت اللفظی آن لانه جن معنی می دهد .
بینظمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم م، مغشوش، متشنج، متلاطم آلاپلنگی، نابهسامان، شیرتوشیر، پرهرجومرج، بیقانون [فرد نامنظم:] نامنظم▼
پوست پلنگیلغتنامه دهخداپوست پلنگی .[ ت ِ پ َ ل َ ] (ص نسبی مرکب ) منسوب به پوست پلنگ با دو رنگ زرد و سیاه بدرازا کشیده . آلاپلنگی . چل . چلچل (در تداول مردم قزوین ).
خالدارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی دار، لکهدار، ککمکی خدشهدار، مخدوش، خطخورده خالخالی، نقطهنقطه، آلاپلنگی خطچین، نقطهچین، هاشور
انمرلغتنامه دهخداانمر. [ اَ م َ ] (ع ص ) آنچه در آن خجکهای سیاه و سپید باشد. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). آلاپلنگی . (یادداشت مؤلف ). پلنگ رنگ . پلنگی رنگ . اسب پلنگ رنگ . (مهذب الاسماء)؛ سحاب انمر؛ ابرپیسه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ).
آلالغتنامه دهخداآلا. (فرانسوی ، حرف اضافه ) در کلماتی که از فرانسه در زبان ما داخل شده چون و مانند و مطابق باشد، چون : آلافرانک ، آلانگله ، آلاتورک ، آلاگارسن و آلامد. لیکن دو کلمه ٔ آلاپلنگی به معنی منقش بخالهای درشت و آلابلبلی به معنی جای رفیع و بلند (چون آشیان بلبل ) در زبان فارسی هست که