آلسنلغتنامه دهخداآلسن . [ ل ُ س ُ ] (از یونانی ، اِ) (از یونانی آلوسُن به معنی مبرّی الکلب ، از آنرو که بگمان قدما او زهر سگ دیوانه را علاج میکرده است ) نباتیست ساقش بدرازی زرعی و شبیه ببرگ فراسیون و از آن درشت تر و خارناک و مابین سرخی و سیاهی و تخم آن بپهنی مایل است و رنگش سبز و تیره و در غل
السنلغتنامه دهخداالسن . [ اَ س ُ ] (ع اِ) ج ِ لِسان . زبانها.(غیاث اللغات ) (اقرب الموارد). رجوع به لسان شود.
السنلغتنامه دهخداالسن . [ اَ س َ ] (ع ص ) زبان آور و فصیح . ج ، لُسن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). شخص فصیح و بلیغ. (از اقرب الموارد). زبان آورتر. لَسِن . (اقرب الموارد).
الشنلغتنامه دهخداالشن . [ ] (ع اِ) الوسن . اولوسن . نوعی از عکرش (گیاهی ترش که در بن خرمابن میروید و آن را میکشد یا گیاه مرغ یا نوعی از کنگر) به فارسی ازدشت (؟) به هندی برمون گویند. گیاهی است خشن مانند چوب ، و برگهای آن در طرف ریشه گرد است و در میان آنها دانه ای چون ترمس در داخل دو غشاء سیاه
اآلسنلغتنامه دهخدااآلسن . [ اَ ل ُ س ُ ] (معرب ، اِ) مبرءالکلب . حشیشةاللجاة (گیاه غوک ). ساقش بقدر زرعی مانند ساق رازیانه . و رجوع به آلسن شود.
اآلسنلغتنامه دهخدااآلسن . [ اَ ل ُ س ُ ] (معرب ، اِ) مبرءالکلب . حشیشةاللجاة (گیاه غوک ). ساقش بقدر زرعی مانند ساق رازیانه . و رجوع به آلسن شود.