آمدهلغتنامه دهخداآمده . [ م َ دَ / دِ ] (اِ) در اصطلاح بنایان ، قسمی گچ روان کرده ٔ گشاده و تُنُک یعنی بسیارآب و کم مایه ، برای سفید کردن ظاهر بناءچون دیوار و سقف . و بنّایان قُم آن را لایه گویند.
آمدهلغتنامه دهخداآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف / نف ، اِ) رسیده . وارد. واقع. حادث . کائن : زآمده شادمان نباید بودوز گذشته نکرد باید یاد. رودکی .خوارزمشاه اسب بخواس
آمدهفرهنگ فارسی عمید۱. رسیده؛ وارد.۲. آنکه وارد شده.۳. آنچه روی داده: ◻︎ زآمده شادمان بباید بود / وز گذشته نکرد باید یاد (رودکی: ۴۹۵).
حمدهلغتنامه دهخداحمده . [ ح َ دَ ] (اِخ ) بنت واثق الهیتینه . یکی از زنان بسیار دانشمند که در حدیث و فقه و دیگر علوم عصر خویش تبحر داشت . و در اواخر قرن چهارم هجری در بغداد میزیست و فصاحت و طلاقت لسان مخصوص داشت . وعظ و نصایح سودمندش خیلی مؤثر بوده و در مجلسی مخصوص بخویش وعظ میکرد و ابن سمعا
حمدةلغتنامه دهخداحمدة. [ ح َ دَ ] (اِخ ) حمدونة. دختر زیادبن تغبی . وی از قریه ٔ بادی از اعمال وادی آش باشد. حمدة ادیبه ای بزرگوار و شاعره ای صاحب جمال و مال بود باپارسائی و پاکدامنی . جز اینکه دوستی ادب وی را وامیداشت که با اهل آن بیامیزد. این آمیزش با پاکدامنی همراه بود. وی را شاعره ٔ اندلس
حمدةلغتنامه دهخداحمدة. [ ح َ دَ ] (ع ص ) محمودة. (از اقرب الموارد): امراءة حمدة؛ اَی محمودة. (اقرب الموارد).
حمدةلغتنامه دهخداحمدة. [ ح ُ م َ دَ ] (ع ص ) بسیار ستاینده . (منتهی الارب ). بسیار حمدکننده اشیاء را. (اقرب الموارد).
حمضیةلغتنامه دهخداحمضیة.[ ح َ ضی ی َ ] (ع ص ) ابل ... شتران باشنده در حمض . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شتری که درحمض چرا میکند. (اقرب الموارد). رجوع به حمض شود.
آمدهامگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyeɂu(n) طاری: bundayu(n) طامه ای: bomeɹeɂo(n) طرقی: bamiyayo(n) کشه ای: bemiyo(n) نطنزی: bamiyaɂo(n)
آمدهایگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyeɂe طاری: bundaye طامه ای: bomeɹeɂe طرقی: bamiyaye کشه ای: bemiye نطنزی: bamiyaɂe
آمدهایمگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyeɂima طاری: bundayim طامه ای: bomeɹeɂim طرقی: bamiyayim کشه ای: bemiyim نطنزی: bamiyayim
آمدهایدگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyeɂiya طاری: bundayid طامه ای: bomeɹeɂid طرقی: bamiyayid کشه ای: bemiyid نطنزی: bamiyayid
آمدهاندگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyeɂande طاری: bundayand طامه ای: bomeɹeɂand طرقی: bamiyand کشه ای: bemiyan(d) نطنزی: bamiyaɂan(d)
آمده بودمگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyabâɂu(n) طاری: bundaboyu(n) طامه ای: bomeɹabeɹo(n) طرقی: bamiyaboyo(n) کشه ای: bemiboyo(n) نطنزی: bamiyabiyo(n)
آمده بودیگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyabâɂe طاری: bundaboye طامه ای: bomeɹabeɹe طرقی: bamiyaboye کشه ای: bemiboye نطنزی: bamiyabiye
آمده بودگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyabo طاری: bundabo طامه ای: bomeɹabo طرقی: bamiyabo کشه ای: bemibo نطنزی: bamiyabo
آمده بودیمگویش اصفهانی تکیه ای: bemiyabâɂima طاری: bundaboyim طامه ای: bomeɹabeɹim طرقی: bamiyaboyim کشه ای: bemiboyim نطنزی: bamiyabiyim
درآمدهلغتنامه دهخدادرآمده . [ دَ م َ دَ/ دِ ] (ن مف مرکب ) داخل شده . (ناظم الاطباء). واردشده . دخیل : بازل ؛ شتر هشت ساله به نهم درآمده . (دهار).- درآمده خلقت ؛ عربک . متداخل . (یادداشت مرحوم دهخدا).|| فرورفته : قَعِس ؛ درآمده
دلوآمدهلغتنامه دهخدادلوآمده . [ دَ م َ دَ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان حسین آباد بخش دیواندره شهرستان سنندج . واقع در 8 هزارگزی شمال باختری حسین آباد و 4 هزارگزی باختر راه شوسه ٔ جدید سنندج به سقز. ناحیه ای است کوهستانی و سردسیر با
ریش برآمدهلغتنامه دهخداریش برآمده . [ ب َ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) متقرح و مجروح . (ناظم الاطباء). || کسی که ریش و لحیه ٔ او برآمده و رسته است .
فرودآمدهلغتنامه دهخدافرودآمده . [ ف ُ م َ دَ / دِ] (ن مف مرکب ) آنچه فرودآمده باشد از بالائی . یا کسی که از مرکب پیاده شده باشد. رجوع به فرودآمدن شود.
کارآمدهلغتنامه دهخداکارآمده . [ م َ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) لایق . مجرب . ورزیده .- به کارآمده ؛ : او زنی داشت سخت به کارآمده و پارسا. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 107). این آزادمرد [