آمپرفرهنگ فارسی معین(پِ) [ فر. ] ( اِ.) واحدی برای اندازه - گیری شدت جریان برق . ؛ ~ کسی بالا رفتن کنایه از: خشمگین شدن وی .
چکشhammerواژههای مصوب فرهنگستان1. بخشی از سازوکار پیانو که به سیمها ضربه میزند 2. نوعی کوبه که برای نواختن بر برخی سازهای کوبهای به کار میرود
آمپرمترلغتنامه دهخداآمپرمتر. [ پ ِ م ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) گالوانمتر، که شدت جریان الکتریک را بحسب آمپر معلوم کند. آمپرسنج . (فرهنگستان ).
آمپرسنجammeterواژههای مصوب فرهنگستاناسبابی برای اندازهگیری شدت جریان الکتریکی مستقیم و متناوب، که معمولاً برحسب آمپر یا میلیآمپر یا میکروآمپر درجهبندی میشود * مصوب فرهنگستان اول
واحد شدت جریانلغتنامه دهخداواحد شدت جریان . [ ح ِ دِ ش ِدْدَ ت ِ ج َ رَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) واحدی است که برای سنجش شدت جریان الکتریسیته به کار میرود و از واحدهای الکتریکی است ، واحد شدت جریان آمپر است . رجوع به آمپر و شدت جریان شود. و از اضعاف آمپر کیلو آمپر (Ka
آمپرمترلغتنامه دهخداآمپرمتر. [ پ ِ م ِ ] (فرانسوی ، اِ مرکب ) گالوانمتر، که شدت جریان الکتریک را بحسب آمپر معلوم کند. آمپرسنج . (فرهنگستان ).
آمپر ـ دورampere-turn, amp-turnواژههای مصوب فرهنگستانیکایی در دستگاه بینالمللی یکاها برای نیروی محرک مغناطیسی در مدار بسته، برابر با نیروی محرکی که جریان یک آمپر در هر دور حلقۀ پیچۀ رسانا تولید میکند
قاعدۀ آمپرAmpere's ruleواژههای مصوب فرهنگستانقاعدهای که به موجب آن اگر ناظری در جهت جریان الکتریکی حرکت کند، جهت خطوط میدان مغناطیسی را پادساعتگَرد خواهد یافت