آنارشیفرهنگ فارسی معین[ فر. ] ( اِ.)1 - اغتشاش ، هرج و مرج ، بی نظمی ، بی سروسامانی . 2 - خودسری مردم ، وضع مملکتی که قانون نداشته باشد.
انارشیلغتنامه دهخداانارشی . [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح سیاسی ) هرج و مرج . بی نظمی . || (اصطلاح سیاسی ) وضع کشوری که حکومت و قانون در آن حکمفرما نباشد. (از فرهنگ فارسی معین ).
انگارشلغتنامه دهخداانگارش . [ اَ / اِ رِ ] (اِمص ) انگاردن . (ناظم الاطباء). || (اِ)انگارده . افسانه . سرگذشت . (برهان قاطع). افسانه . قصه . سرگذشت . انگارده . || افسانه گو. || نامه ٔ اعمال . (ناظم الاطباء). || علوم انگارش ، علوم وهمیه . علوم فرضیه . علوم ریاضی
آنارشیستفرهنگ فارسی عمید۱. طرفدار آنارشیسم.۲. کسی که خواهان ایجاد اغتشاش و بینظمی است؛ هرجومرج طلب.
آنارشیسمفرهنگ فارسی عمیداندیشهای که سعادت نوع بشر را در معدوم شدن حکومتها و قوانین آنها میداند و از ادارۀ کشور بهوسیلۀ گروههای داوطلب خودگردان جانبداری میکند؛ اقتدارگریزی.
آنارشیسمفرهنگ فارسی معین[ فر. ] ( اِ.) هرج و مرج طلبی ، نوعی فلسفه سیاسی که مبنای آن بر یک جامعة بدون حکومت قرار گرفته است .
بیقانونیفرهنگ مترادف و متضاد۱. آنارشی، هرجومرج، بلبشو، شلوغی ۲. بیرسمی ۳. بیسالاری ۴. بینظمی، بیضابطگی
انارشیلغتنامه دهخداانارشی . [ اَ ] (فرانسوی ، اِ) (اصطلاح سیاسی ) هرج و مرج . بی نظمی . || (اصطلاح سیاسی ) وضع کشوری که حکومت و قانون در آن حکمفرما نباشد. (از فرهنگ فارسی معین ).
آنارشیستفرهنگ فارسی عمید۱. طرفدار آنارشیسم.۲. کسی که خواهان ایجاد اغتشاش و بینظمی است؛ هرجومرج طلب.
آنارشیسمفرهنگ فارسی عمیداندیشهای که سعادت نوع بشر را در معدوم شدن حکومتها و قوانین آنها میداند و از ادارۀ کشور بهوسیلۀ گروههای داوطلب خودگردان جانبداری میکند؛ اقتدارگریزی.
آنارشیسمفرهنگ فارسی معین[ فر. ] ( اِ.) هرج و مرج طلبی ، نوعی فلسفه سیاسی که مبنای آن بر یک جامعة بدون حکومت قرار گرفته است .