اندونلغتنامه دهخدااندون . [ اَ ] (ق ) آنجا. مقابل ایدون ؛ اینجا. (یادداشت مؤلف ) : زان همی خواهی که دائم می خوری تا چون زنان سر ز رعنائی گهی ایدون و گه اندون کنی . ناصرخسرو.و رجوع به آندون و انذون شود.
آذونلغتنامه دهخداآذون . (ص ) به معنی آنچنان باشد، چنانکه ایذون به معنی اینچنین است : تفکر کن یکی در خلقت شاهین و مرغابی نگویی کز چه معنی راست این ایذون و آن آذون ؟ سنائی .رجوع به ایدون و اندون و آندون شود.
انذونلغتنامه دهخداانذون . [ اَ ] (ق ) آنجا، مقابل اینجا : خواسته چونان دهد که گویی بستدروی گه ایذون کند ز شرم گه انذون . فرخی .نگویی کز چه معنی راست این ایذون و آن انذون . سنایی .و رجوع به اندون و آندون