آنیلغتنامه دهخداآنی . (پسوند) َانی . حرف نسبت است چون یاء: خسروانی . کیانی . کاویانی . پهلوانی ، بجای خسروی و کیی و کاوَیی و پهلوی : ببخشای بر پهلوانی ّ من بدین بازوی خسروانی ّ من . فردوسی .برافراشته کاویانی درفش همایون همان خ
آنیلغتنامه دهخداآنی . [ نی ی ] (ع پسوند) َانی . در بعض کلمات عرب بجای یاء نسبت آید، چون صنعانی ، منسوب بصنعاء.
آییننامۀ بینالمللی امنیت کشتیها و تسهیلات بندریinternational ship and port facility codeواژههای مصوب فرهنگستانآییننامهای که سازمان بینالمللی دریانوردی برای تأمین و ارتقای امنیت کشتیها و تسهیلات بندری تدوین کرده و لازمالاجراست اختـ . آییننامۀ باکوب ISPS code
عین انیلغتنامه دهخداعین انی . [ع َ ن ِ اُ نا ] (اِخ ) موضعی است . (از منتهی الارب ). وظاهراً همان «عین انا» است . رجوع به عین انا شود.
پهنگلغتنامه دهخداپهنگ . [ پ َ هََ ] (اِخ ) (نهر...) بعد از رود پراق بزرگترین رود شبه جزیره ٔ ملاقه میباشد، و درشمال غربی مملکتی مسمی بهمین اسم از سه منبع سرچشمه گرفته از وسط آن کشور بسوی جنوب شرقی و آنگاه بطرف مشرق روان میشود و از وسط پایتخت کشور عبور میکند و بدریای چین وارد میگردد، و طول مجر
پهنگلغتنامه دهخداپهنگ . [ پ َ هََ ] (اِخ ) پکان . نام قصبه ٔ مرکز تجارت در هند وچین ، در جنوب شرقی شبه جزیره ٔ ملاقه کنار نهری بهمین نام ، و در 20 هزارگزی طرف فوقانی مصب نهر مذکور و آن مرکز حکومتی اسلامی و مستقل بهمین اسم میباشد. (قاموس الاعلام ترکی ).
آنیتلغتنامه دهخداآنیت . [ نی ی َ ](مص جعلی ، اِمص ) در تداول عوام ، از «آن ِ» فارسی که به صورت جعلی مصدر عرب درآمده ، مانند دوئیّت . کیفیتی از حُسن و جز آن که از آن تعبیری نتوان کرد. لطف .
آنیدنلغتنامه دهخداآنیدن . [ دَ ] (پسوند) َانیدن . چنانکه آندن (َاندن )، پس از مفرد امر حاضر درآید و مصدر را متعدی کند: کنانیدن . خورانیدن . خیزانیدن . گیرانیدن . ایستانیدن . خندانیدن .
آنیسهلغتنامه دهخداآنیسه . [ س َ / س ِ ] (ص ) هر چیز بسته که بدشواری باز شود. به معنی خون بسته ومداد بسته و امثال آن نیز آمده است و آن را آنیسته نیز گویند. (برهان ). دَلَمه . انبسته بر وزن سرگشته نیز نوشته اند و دو صورت از این سه بی شبهه مصحف است .
آنی باللغتنامه دهخداآنی بال . (اِخ ) هانی بال . نام سردار مشهور قرطاجنه . (247 - 182 ق . م .). و جنگهای او با دولت روم در تاریخ معروف است .
آنیتلغتنامه دهخداآنیت . [ نی ی َ ](مص جعلی ، اِمص ) در تداول عوام ، از «آن ِ» فارسی که به صورت جعلی مصدر عرب درآمده ، مانند دوئیّت . کیفیتی از حُسن و جز آن که از آن تعبیری نتوان کرد. لطف .
آنیدنلغتنامه دهخداآنیدن . [ دَ ] (پسوند) َانیدن . چنانکه آندن (َاندن )، پس از مفرد امر حاضر درآید و مصدر را متعدی کند: کنانیدن . خورانیدن . خیزانیدن . گیرانیدن . ایستانیدن . خندانیدن .
حرف آنیلغتنامه دهخداحرف آنی . [ ح َ ف ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حرفی که نتوان آنرا بی تکرار کشانید مانند ت ، ط و بیشتر حروف صامته که بوجود نیایند مگر در پایان تنفس ، چنانکه در لفظ «بیت ، فرط» و یا در آغاز تنفس در «طرب ، تراب » و یا فقط در یک آن متوسطدر «نقطه ، ابتر». و نام «حرف » برای این گونه
قاآنیلغتنامه دهخداقاآنی . (اِخ ) میرزا حبیب اﷲ متخلص به قاآنی . در حدود 1222 هَ . ق . یعنی در زمان سلطنت فتحعلیشاه در شیراز متولد گردید. پدر او میرزا محمدعلی شاعر بودو گلشن تخلص داشت . اصل ایشان از ایل زنگنه بود که در عراق و فارس سکونت نمودند. وی در عهد جوانی
علی انداآنیلغتنامه دهخداعلی انداآنی . [ ع َ ی ِ اَ ] (اِخ ) ابن احمدبن عباس انداآنی ، مکنّی به ابوالحسن . وی والی اصفهان بود و مافروخی از یکی از ابناء عم او روایت می کند. رجوع به محاسن اصفهان مافروخی ص 99 و ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 94</s
ذرآنیلغتنامه دهخداذرآنی . [ ذَ آ نی ی / ذَ رَ آ نی ی ] (ع ص ) ملح ذرآنی ، نوعی از نمک سخت و سپید است . و ملح انذرانی و اندرانی غلط است .
جرواآنیلغتنامه دهخداجرواآنی . [ ج ُ ] (ص نسبی ) این کلمه منسوب است به جرواآن که محلتی است به اصفهان و گروهی به آنجا منسوبند. (از معجم البلدان ) (از لباب الانساب ).