آهارلغتنامه دهخداآهار. (اِخ )نام گردنه ای میان شهرستانک و رودبار در ایالت تهران . || نام دره ای در ناحیه ٔ رودبار طهران و نام قریه ای در آن درّه در نزدیک قریه ٔ اوشان ، و در این دره معادن سنگ گچ فراوانست . || نام یکی از آب راهه های جاجرود که در اوشان بجاجرود پیوندد.
آهارلغتنامه دهخداآهار. (اِ) چیزی از نشاسته یا کتیرا یا صمغ و یالعاب خطمی و مانند آن که جامه و کاغذ و جز آن را بدان آغارند تا شخ ّ و محکم شود یا صیقل و مهره گیرد. شو. شوی . شوربا. پَت . خورش . آش . آش جامه . پالوده . بَت . آهر. تانه . بخیر. آغار. لعاب . و فعل آن آهاردن و آهاریدن و آهار دادن و
آهارفرهنگ فارسی عمیدمادهای مرکب از نشاسته، کتیرا، و مانند آن که به پارچه یا کاغذ میزنند تا محکم، سفت و براق شود.
آهارفرهنگ فارسی عمیدگلی درشت و پُربرگ به رنگهای مختلف سفید، زرد، سرخ کمرنگ. بلندی بوتهاش به نیممتر میرسد. آن را در باغچهها میکارند و گیاه یکساله است.
چاهارلغتنامه دهخداچاهار. (اِخ ) ایالتی از کشور چین در مشرق ژهل که در سال 1921 م . بوسیله مغولان تجزیه شده است . دارای 2170000 تن سکنه است و مرکز این ایالت شهر«چانگ چیاکئو» میباشد.
هژهارلغتنامه دهخداهژهار. [ هََ ] (اِ)نوعی از علتهای اسبان ، و آن دندان زیادتی باشد مر اسب را که تا آن را نشکنند یا نکنند اسب علف را به فراغت نمیتواند خورد و فربه نمیشود. (برهان ) (رشیدی ).
اهارلغتنامه دهخدااهار. [ اَ ] (اِ) پالوده که بر کاغذ و شوربائی که بر جامه مالند. (برهان ) (هفت قلزم ). آهار پالوده ای که بر کاغذ و جامه مالند. (ناظم الاطباء). آشی که بر کاغذ و جامه دهند که سبب قوت آنها شود. (آنندراج ). و رجوع به آهار شود.- اهار زدن ؛ پالوده و شورب
ایحارلغتنامه دهخداایحار. (ع مص ) مسموم ساختن وحره طعام را که به خوردنش قی آید یا شکم روان گردد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). مسموم ساختن وحره که جانورکی است زهردار طعام را. (ناظم الاطباء).
اعیارلغتنامه دهخدااعیار. [ اَ ] (اِخ ) هضبه (پشته )هائیست در بلاد ضبه و نیز نام کوهی است ببلاد غضبان و گمان می برم [ یاقوت ] میان مدینه و فید قرار دارد. و در ابیات زیر ذکر آن آمده است :لها بین اعیار الی البرک مربعو دار و منها بالقفا متصیف . سکری .رعت منبت
آهارمهرهلغتنامه دهخداآهارمهره . [ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) عمل آهار زدن و سپس با مهره روشن و صیقلی کردن : کاغذ آهارمهره دار. وفعل آن آهارمهره کردن و آهارمهره زدن است . ترزیز.
آهارمهرهلغتنامه دهخداآهارمهره . [ م ُ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) عمل آهار زدن و سپس با مهره روشن و صیقلی کردن : کاغذ آهارمهره دار. وفعل آن آهارمهره کردن و آهارمهره زدن است . ترزیز.
گل آهارلغتنامه دهخداگل آهار. [ گ ُ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام گلی است با ساق باریک و تا یک گز ساق آن بر شود و گلها به رنگهای مختلف دهد. رجوع به آهار شود.