آهوپالغتنامه دهخداآهوپا. (ص مرکب ، اِ مرکب ) آهوپای . بنا یا خانه ٔ آهوپای ؛ خانه ٔ شش پهلو. خانه ٔ مسدس . خانه ٔ شش ضلعی . خانه ٔ مسدس الاضلاع : ای مبارک بنای آهوپای آهویی در تو نافریده خدای . ابوالفرج رونی . || گچ بریهای برجسته بر
آهوپافرهنگ فارسی عمید۱. تندرو؛ تیزرفتار؛ آنکه مانند آهو بدود و فرار کند.۲. (اسم) ‹آهوپای، پاآهو› نوعی گچبری برجسته در سقف یا دیوار خانه؛ مقرنس.۳. خانۀ ششگوشه؛ خانۀ ششضلعی: ◻︎ ای همایونبنای آهوپای / آهویی نانهاده در تو خدای (ابوالفرج رونی: ۱۵۰).
نمای برونبرشcut away shot, cut awayواژههای مصوب فرهنگستاننمایی که جزو رویداد اصلی فیلم نیست، ولی به آن ارتباط دارد و همزمان با آن ارائه میشود
دور ازaway fromواژههای مصوب فرهنگستاندر آییننامة کالای خطرناک، اصطلاحی برای بیان فاصلة استقرار کالاهای مربوط به زیرگروههای مختلف از یکدیگر که معمولاً حدود 3 متر است
بُنبهاfly-away costواژههای مصوب فرهنگستانارزش هواگَرد بدون احتساب قطعات یدکی و هزینههای آموزش و پشتیبانی
مرکز تهیهوتوزیع غذاdelivery take-away onlyواژههای مصوب فرهنگستانواحد عرضهکنندۀ غذا با خدمات محدود که غذاهای بیرونبَر و احیاناً خدمات تحویل در محل ارائه میدهد
لنگرآمادهclearing anchors, clearing away anchorsواژههای مصوب فرهنگستانمرحلۀ باز کردن و برداشتن تمامی تجهیزات مهار زنجیر و لنگر در عملیات لنگراندازی
پاآهولغتنامه دهخداپاآهو. (اِ مرکب ) آهوپا. به اصطلاح بنایان ، خانه ٔ شش پهلو. (جهانگیری ) : زین دیو وفا چرا طمع داری همچون من از این بنای پاآهو؟ ناصرخسرو.و این قلب آهوپاست . خانه ٔ مسدّس یا مقرنس . و رجوع به آهوپای شود.
پالغتنامه دهخداپا. (اِ) رِجل . از اندامهای بدن و آن از بیخ ران تا سر پنجه ٔ پای باشد شامل ران و زانو و ساق و قدم . پای . و گاه بمعنی قسمت زیرین پا آید که عرب قدم گوید و آن از اشتالنگ تا نوک ابهام است : با جهل شما درخور نعلید بسر برنه درخور نعلی که بپوشیده به