آوردهلغتنامه دهخداآورده . [ وَدَ / دِ ] (ن مف ) بحاصل کرده . ابداع کرده : وی باد صبا اینهمه آورده ٔ تست .سراج قمری .
آوردگهلغتنامه دهخداآوردگه . [ وَ گ َه ْ ] (اِ مرکب ) آوردگاه . رزمگاه . میدان . میدان جنگ : به آوردگه رفت نیزه به دست [ سیاوش ]عنان را بپیچید چون پیل مست . فردوسی .به آوردگه شد سپه ، پهلوان بقلب اندرون با گروه گوان . <p class
اوردهلغتنامه دهخدااورده . [ اَ رِ دَ ](ع اِ) ج ِ ورید. (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). رگهای گردن . (آنندراج ). رجوع به ورید شود.
پیش آوردهلغتنامه دهخداپیش آورده . [ وَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پیش آوریده . || (اِ مرکب ) پیش آورد. پیشپار . رجوع به پیش آوردن شود.
نغزناکلغتنامه دهخدانغزناک . [ ن َ ] (ص مرکب ) لطیف . پرلطف . سخت لطیف . (یادداشت مؤلف ) : بگویش که من نامه ٔ نغزناک فراز آوریده ستم از مغز پاک .عنصری .
آوردلغتنامه دهخداآورد. [ وَ ] ( ن مف مرخم ) در کلمات مرکبه چون آب آورد و بادآورد و بزم آورد و راه آورد و ره آورد و مادرآورد، مخفف آورده و آوریده است : بروزگار هوای تو کم شود نی نی هوای تو عَرَضی نیست مادرآورد است . خاقانی .- <span
ناپارسالغتنامه دهخداناپارسا. (ص مرکب ) بی تقوا. فاسق . فاجر. ناحفاظ. ناپاک . آلوده دامن . غیرمتقی . مقابل پارسا : چنین داد پاسخ که ای پادشامده گنج هرگز به ناپارسا. فردوسی .سرمایه ٔ آن ز ضحاک بودکه ناپارسا بود و ناپاک بود. <p c
نایافتهلغتنامه دهخدانایافته . [ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ، ق مرکب ) نیافته . به دست نیاورده . تحصیل نکرده : به دست آوریده خردمند سنگ به نایافته درّ ندهد ز چنگ . اسدی .آن وقت به نشابور بودم سعادت خدمت ای