لغتنامه دهخدا
کارآگه . [ گ َه ْ ] (ص مرکب ) (مخفف کارآگاه ) باخبر. مطلع. صاحب خبر. خبردار. کارآگاه . کارآگهان جمع کارآگه است که دانایان و اصحاب فراست و اهل تجربه و منجمان باشند چه منجم را نیز کارآگه می گویند : ملک فرمود خواندن موبدان راهمان کارآگهان و بخردان