پاشندهلغتنامه دهخداپاشنده . [ ش َ دَ/ دِ ] (نف ) پراکننده . افشاننده : بیک دست شکرپاشنده و بدیگر دست زهر کشنده . (تاریخ بیهقی ).
پاشندهdispersiveواژههای مصوب فرهنگستانویژگی محیطی که در آن سرعت فاز موج الکترومغناطیسی تابعی از بسامد آن باشد
پای آگیشفرهنگ فارسی معین(اِفا.) = پای آگیشنده : 1 - آن که به پای آویزد یا پیچد، پای پیچ ، پای آهنج . 2 - مرگ که پای پیچ هر کس شود، مرگ محتوم .
آگیشفرهنگ فارسی عمید۱. = آگیشیدن۲. آگیشنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پایآ گیش، ◻︎ توشهٴ جان خویش از او بربای / پیش کآیْدتْ مرگ پایآ گیش (رودکی: ۵۰۴).