أخْطَأ الهَدَفَدیکشنری عربی به فارسیبه خطا رفت , به هدف نزد , تيرش به خطا رفت , به مرادش نرسيد , به مقصود نرسيد
آختاچیلغتنامه دهخداآختاچی . (ترکی ، ص مرکب ، اِ مرکب ) شاه و فرمانروایی که دست نشانده و تابع شاه و فرمانروایی بزرگتر باشد.
اخثاءلغتنامه دهخدااخثاء. [ ] (اِخ ) یاقوت گوید این کلمه لقب است و اسم او ندانم و کسی را که از او یادی کرده باشد نیافتم جز آنچه ابوبکر المبرمان ، در کتاب خود، فی نکت کتاب سیبویه ، در باب فرق میان «الکلم والکلام » از او نقل کرده است . رجوع به معجم الادباء چ مارگلیوث ج
اخطاءلغتنامه دهخدااخطاء. [ اَ طَءْ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از خَطَاء. خطاکارتر.- امثال : اخطاء من ذباب .اخطاء من فراشة .