اهزاقلغتنامه دهخدااهزاق . [ اِ ] (ع مص ) بسیار خندیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ).
اعجکیلغتنامه دهخدااعجکی . [ ] (اِخ ) نام یکی از امرا و قلعگیان امیر تیمور در قزوین . رجوع به حافظابرو ص 242 و رشیدی ص 236، 242، 251، <span class="hl" dir="ltr
اوجقلغتنامه دهخدااوجق . [ اُ ج َ ] (ترکی ، اِ). اوجاق . اوجاغ . اجاق . دیگدان . (شرفنامه ٔ منیری ). رجوع به اجاق و اوجاق شود.
تَکُونَفرهنگ واژگان قرآنکه باشد - که باشی ("که نباشی" در ترکیبی مانند : "إِنِّي أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ ﭐلْجَاهِلِينَ (هود46):تو را پند مي دهم تا از جاهلان نباشي")