اتلافلغتنامه دهخدااتلاف . [ اِ ] (ع مص ) هلاک کردن .(تاج المصادر). نیست کردن . هلاک یافتن . (مؤید). نابود کردن . تلف کردن . افناء : او را بغرامت آن اتلاف و تضییع مؤاخذت کرد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).- اتلاف کردن ؛ اسراف . تلف کردن .
اطلافلغتنامه دهخدااطلاف . [ اِ ] (ع مص ) بخشیدن رایگان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بخشیدن . (ناظم الاطباء) . عطا کردن بصورت بخشش و مجانی . (از متن اللغة). چیزی را به دیگری بخشیدن . (از اقرب الموارد). || ناچیز گردانیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هدر کردن و باطل ساختن چیزی . (ا
ایتلافلغتنامه دهخداایتلاف . [ ت ِ ] (ع مص ) ائتلاف . سازواری نمودن . (آنندراج ). مجتمع گردیدن و سازواری نمودن . (منتهی الارب ). با همدیگر آمیختگی گرفتن . (غیاث اللغات ). مجتمع گردیدن . (از اقرب الموارد). با همدیگر الفت گرفتن و پیوسته شدن . (تاج المصادر بیهقی ) : چون مساف
ائتلاففرهنگ فارسی عمید۱. (سیاسی) به هم پیوستن دو یا چند گروه یا سازمان برای رسیدن به اهداف خاص.۲. [قدیمی] با هم الفت داشتن.۳. [قدیمی] الفت یافتن.
ائتلاففرهنگ فارسی عمید۱. (سیاسی) به هم پیوستن دو یا چند گروه یا سازمان برای رسیدن به اهداف خاص.۲. [قدیمی] با هم الفت داشتن.۳. [قدیمی] الفت یافتن.