ابان بن تغلبلغتنامه دهخداابان بن تغلب . [ اَ ن ِ ن ِ ت َ ل ِ ] (اِخ ) از فقها و رجال حدیث و او شیعی و صدوق بوده و نسبت به شیخین اطاله ٔ لسان نکرده تنها برجحان امیرالمؤمنین علیه السلام بر آن دو قائل بوده . او راست : کتاب معانی القرآن و کتاب القرأات .
ابن حبانلغتنامه دهخداابن حبان . [ اِ ن ُ ح ِب ْ با ] (اِخ ) محمدبن احمد بستی . وفات 354 هَ.ق . در سن 80 سالگی . تولد او به سیستان بوده و پس از مسافرتهای بسیار قاضی سمرقند شد، و سپس بتهمت زندقه معزول گشت و علت ْ آنکه گفته بود نبوت
ابوسعیدلغتنامه دهخداابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) ابان بن تغلب بن ریاح جریری بکری . رجوع به ابان ... در این لغت نامه شود.
ابوسعیدلغتنامه دهخداابوسعید. [ اَ س َ ] (اِخ ) البکری . ابان بن تغلب بن رباح الجریری الکوفی . مولی بنی جریر.
واقفةلغتنامه دهخداواقفة. [ ق ِ ف َ ] (اِخ ) فرقه ای از شیعیان علوی که حضرت موسی بن جعفر را امام شناختند و امامت عبداﷲ افطح راانکار کردند. این فرقه مشتمل بود بر بزرگان اصحاب امام ششم و علما و متکلمان شیعه مثل ابوجعفر مؤمن الطاق و ابان بن تغلب و هشام بن سالم . بعد از رحلت حضرت موسی بن جعفر ملقب
طلحةلغتنامه دهخداطلحة. [ طَ ح َ ] (اِخ ) ابن مصرف الایامی ، از اهل همدان ، مکنی به ابوعبداﷲ.وفات او بسال 103 هَ . ق . و او را قرائتی است . زرکلی در الاعلام گوید: اقراء اهل کوفه به عصر خود بود و او را سیدالقراء گفتندی . وفات وی بسال
قاری زیاتلغتنامه دهخداقاری زیات . [ زَی ْ یا ] (اِخ ) حمزةبن حبیب بن عمارةبن اسماعیل قاری کوفی ، مکنی به ابوعماره و مشهور به زیات . از اهل قبیله ٔ تمیم یکی از قراء سبعه و از یاران و شیعیان حضرت صادق (ع ) بوده و اصول تجوید و قرائت را از آن امام و از اعمش یاد گرفته و خلاد و خلف راویان قرائت وی هستند
ابانلغتنامه دهخداابان . [ اِب ْ با ] (ع اِ) هنگام . گاه . وقت . حین . اوان . || اول هر چیز. ج ، ابابین .
ابانلغتنامه دهخداابان . [ اَ ] (اِ) آبان . آبانماه . ماه هشتم سال شمسی فارسی مطابق عقرب عربی و تشرین اول سریانی . و آن ماه دوم خزانست . اقطمبریوس رومی از دهم مهر تا دهم آبان باشد : پس از شهریور و مهر و ابان و آذر و دی دان که بر بهمن جز اسفندارمذ ماهی نیفزاید.<b
ابانلغتنامه دهخداابان . [ اَ ] (اِخ ) نام دو کوه است ؛ ابان ابیض در مشرق حاجز و ابان اسود از بنی فزاره باشد و آن دو را ابانان گویند.
دریابانلغتنامه دهخدادریابان . [ دَرْ ] (اِ مرکب ) (از: دریا+ بان ، پسوند محافظت ) حافظ دریا. نگاهبان دریا. || در اصطلاح امروزین نیروی دریایی ، درجه ای از درجات نظامی بحری . صاحب منصبی در نیرویی دریایی . امیرالبحر دوم . (از لغات فرهنگستان ).
تابانلغتنامه دهخداتابان . (اِ) تاوان [ تبدیل «واو» به «ب » ]. غرامت : هابیل گفت مرا در این تابان نیست . (تفسیر ابوالفتوح چ 1 ج 2 ص 136).
تابانلغتنامه دهخداتابان . (اِخ ) امیرعبد الحی دهلوی . یکی از امراء و شعرای هندوستان است ، در عصر محمد شاه می زیسته ، غزلیاتش در زمان او بسیار مشهور بوده است . (قاموس الاعلام ترکی ).
تابانلغتنامه دهخداتابان . (نف ) (از تابیدن و تافتن ) روشن و براق . (آنندراج ). صفت مشبهه از مصدر تابیدن بمعنی روشنی دهنده و جلادار. (فرهنگ نظام ). بهی ّ (ملحض اللغات حسن خطیب )دزی گوید: در فارسی صفت است ، در دمشق مانند اسم بکار رفته است بمعنی «درخشش تیغه » و همچنین بمعنی «تیغی تابان » بکار رفت