ابجدخوانلغتنامه دهخداابجدخوان . [ اَ ج َ خوا/خا ] (نف مرکب ) یا طفل ابجدخوان ؛ نوآموز در خواندن و نوشتن . سبق خوان . توسعاً، نوآموز یا جاهل در هر چیز که باشد.
ابجدخوانفرهنگ فارسی عمید۱. کسی که تازه خواندن و نوشتن آغاز کرده است؛ نوآموز.۲. [مجاز] بیتجربه؛ مبتدی.
غیرماهرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه ه [کارگر]، نامجرب، بیتجربه، تازهکار، آماتور، مبتدی، صفرکیلومتر، ابجدخوان، خام، بیگناه
مبتديدیکشنری عربی به فارسیابجداموز , ابجدخوان , مبتدي , ابتدايي , تازه کار , جديد الورود , دانشجوي سال اول دانشکده , نو اموز , جديدالا يمان , ادم ناشي , نوچه
نوآموزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط تدی، نوچه، تازهکار، بیتجربه، ابجدخوان، ناشی، الفباخوان، پنجلهمخوان اهل تجربه، آزمایشکننده
گل عشرلغتنامه دهخداگل عشر. [گ ُ ل ِ ع ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سر عشر یعنی کاغذی که معلم برای اطفال ابجدخوان ده آیه ٔ قرآنی بر آن نویسد و دایره ای بر آن کشد. (آنندراج ) : کلام بلبلان نظم را گرچه گل عشرم بود عشر عشیری از قلیل او کثیری .عل