ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) کوهی است در کرمان زمین که آنرا کوه ابراهیم نامند. (مؤیدالفضلا).
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) ابورافع. از صحابه ٔ رسول صلوات اﷲعلیه . رجوع به ابورافع شود.
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (مولی السید...) پدر او یکی از بزرگان اولیاء و اصلاً ایرانی بود و بقریه ای نزدیک اماسیه انتقال کرده بود. سلطان بایزید دوم در جوانی خویش بصحبت او نائل شد و از او کرامات دید. ابراهیم ابتدا در زاویه و خانقاه پدر خویش پرورش یافت و سپس برای تحصیل علم به بروس
ابراهیملغتنامه دهخداابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (نهر...) نام رودی به شام در جنوب غربی طرابلس الشام و مصب آن بحر ابیض است و بطول 25 هزارگز.
دره ابراهیملغتنامه دهخدادره ابراهیم . [ دَ رِ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا بخش شهرستان نهاوند. واقع در 10هزارگزی جنوب نهاوند و 4 هزارگزی جنوب باختری راه شوسه ٔ نهاوند به ملایر، با 430 تن سکنه
حاجی ابراهیملغتنامه دهخداحاجی ابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (دره ٔ...) دره ای است که قسمتی از خط سرحدی غرب ایران ، از شمال آن میگذرد. رجوع به جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 41 شود.
حافظ ابراهیملغتنامه دهخداحافظ ابراهیم . [ ف ِ اِ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم فهمی شاعر. یکی از وکلای دارالکتب مصر. مولد او بسال 1873 م . در قاهره وی مدتی در زمره ٔ صاحب منصبان مصری در سودان خدمت کرد و سپس به مصر آمد و ملازم محمد عبده بود تا در
خضربن ابراهیملغتنامه دهخداخضربن ابراهیم . [ خ ِ رِ ن ِ اِ ] (اِخ ) او خضرخان بن طفغاج خان ابراهیم بن نصر ارسلان معروف به ایلک بن علی بن موسی است که بعد از وفات برادرش شمس الملک نصربن ابراهیم در سنه ٔ 474 هَ . ق . بجای او بر تخت سلطنت ماوراءالنهر بنشست و بعد از اندک مد
ابراهیمشاهلغتنامه دهخداابراهیمشاه . [ اِ ] (اِخ ) خَلج . دومین از سلاطین خلج هندوستان (695 هَ .ق .).
ابراهیمشاهلغتنامه دهخداابراهیمشاه . [ اِ ] (اِخ ) فرزند محمدشاه ، فاتح کشمیر. به سال 931 هَ .ق . ملک کاجی جک که سابقاً صاحب کشمیر بوداز مغلوبیت ابراهیم لودی حامی محمدشاه استفاده کرده او را محبوس ساخته و پسر او ابراهیم را بر تخت نشانید و خود وزیر او شد. در آن وقت اب
ابراهیمشاهلغتنامه دهخداابراهیمشاه . [ اِ ] (اِخ ) نواده ٔ ابراهیمشاه سابق الذکر و پسر نازک شاه بوده . در سال 993 هَ .ق . در کشمیر بتخت نشسته و در تحت نفوذ خاندان جک بوده . پس از پنج ماه حکومت برادرش اسماعیل شاه مقام او را تصرف کرده است .
ابراهیمکلغتنامه دهخداابراهیمک . [ اِ م َ ] (اِخ ) یا ابراهیم خشاوردی نیشابوری ، از مردم خشاورده به نشابور. از کبار علماء و محدثین . وفات در 93 سالگی به سال 338 هَ .ق .
افلیلیلغتنامه دهخداافلیلی . [ اَ ] (اِخ ) ابراهیم بن محمد. رجوع به ابراهیم افلیلی و رجوع به ابوالقاسم ابراهیم شود.
ابواسحاقلغتنامه دهخداابواسحاق . [ اَ اِ ] (اِخ ) کنیت ابراهیم بن محمدبن ابراهیم قیسی مشهور به برهان الدین سفاقسی . رجوع به قیسی ابراهیم بن محمدبن ابراهیم شود.
ابراهیم بن عبداﷲبن قیسلغتنامه دهخداابراهیم بن عبداﷲبن قیس . [ اِ م ِ ن ِ ع َ دِل ْ لا هَِ ن ِ ق َ ] (اِخ ) پدرش عبداﷲ بکنیت ابوموسی اشعری مشهور است . ابراهیم در عهد پیغمبر صلی اﷲعلیه وآله متولد شد و بر حسب روایتی ابوموسی او را بحضور آن حضرت برد و آن حضرت وی را ابراهیم نام گذاشت و بر او دعا کرد.
ابراهیم بن عبداﷲ سعدیلغتنامه دهخداابراهیم بن عبداﷲسعدی . [ اِ م ِ ن ِ ع َ دِل ْ لا هَِ س َ ] (اِخ ) از علما و محدثین نیشابور و در روایت موثق بوده است .
ابراهیم بن عبداﷲ غافقیلغتنامه دهخداابراهیم بن عبداﷲ غافقی . [ اِ م ِ ن ِ ع َ دِل ْ لا هَِ ف ِ ] (اِخ ) مکنی به ابواسحاق اندلسی . بمشرق آمده نزد علمای بغداد و شام و مصر و رمله و طرابلس علم آموخت و درشام اقامت گزید. بعض احادیث نقل و روایت کرده است .
ابراهیم مؤدبلغتنامه دهخداابراهیم مؤدب . [ اِ م ِ م ُ ءَدْ دِ ] (اِخ ) رجوع به ابواسحاق ابراهیم مؤدب شود.
دره ابراهیملغتنامه دهخدادره ابراهیم . [ دَ رِ اِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بالا بخش شهرستان نهاوند. واقع در 10هزارگزی جنوب نهاوند و 4 هزارگزی جنوب باختری راه شوسه ٔ نهاوند به ملایر، با 430 تن سکنه
حاجی ابراهیملغتنامه دهخداحاجی ابراهیم . [ اِ ] (اِخ ) (دره ٔ...) دره ای است که قسمتی از خط سرحدی غرب ایران ، از شمال آن میگذرد. رجوع به جغرافیای سیاسی ایران تألیف کیهان ص 41 شود.
حافظ ابراهیملغتنامه دهخداحافظ ابراهیم . [ ف ِ اِ ] (اِخ ) محمدبن ابراهیم فهمی شاعر. یکی از وکلای دارالکتب مصر. مولد او بسال 1873 م . در قاهره وی مدتی در زمره ٔ صاحب منصبان مصری در سودان خدمت کرد و سپس به مصر آمد و ملازم محمد عبده بود تا در
خضربن ابراهیملغتنامه دهخداخضربن ابراهیم . [ خ ِ رِ ن ِ اِ ] (اِخ ) او خضرخان بن طفغاج خان ابراهیم بن نصر ارسلان معروف به ایلک بن علی بن موسی است که بعد از وفات برادرش شمس الملک نصربن ابراهیم در سنه ٔ 474 هَ . ق . بجای او بر تخت سلطنت ماوراءالنهر بنشست و بعد از اندک مد
رقادبن ابراهیملغتنامه دهخدارقادبن ابراهیم . [ رُ دِ ن ِ اِ ] (اِخ ) رقادبن ابراهیم بهاری یا بهارینی ، از مردم بهار که قریه ای است به مرو، و آن را بهارین نیز نامند. (یادداشت مؤلف ).